متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


دیشب با خدا دعوایم شد ......

با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد......

 رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد 

صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت... 


نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارونی " می آمد ....!!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


TURAN
ارسال پاسخ

alllli bod...mrc