دیوار کاربران


Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۲۴

متاسفانه نداري! البته تقصير هم نداري! من چيكار كنم نداري ديگه! دست خودتم نيست كه نداري! خب نداري ديگه بابا . . . لنگه نداري!

arefnamakdoon
arefnamakdoon
۱۳۹۲/۱۲/۲۴

داشتیم وسایل انباری رو مرتب می کردیم، مامانم یه مداد رنگی ۲۴ رنگِ قاب فلزی از تو یه کارتن در آورد.
زد زیر خنده گفت: می دونی چیه؟
گفتم: نه!
گفت: این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد، بهت بدم، ولی حیف که نشد.

0Reza
0Reza
۱۳۹۲/۱۲/۲۱

رَفـيـق بـيآ ذهـن مـَريـض رآ بـَرآيـَت مـَعـنـے كـُنـَ ـم ...

http://www.hamkhone.ir/member/5589/blog/view/93158/

+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۸

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!

میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟

مـــــردانـــگی میــخواهـــــد

مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

کاش می توانستم راحت حرف بزنم . . .
چیزی بگویم از دلتنگی . . .
میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند . . .
فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم

parsik
parsik
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/91854/
ممنون از لطفت

mohamad_j_p
mohamad_j_p
۱۳۹۲/۱۲/۱۷

دلــم گرفــتـه از آدمــایــی كــه میــگن :

دوست دارم امــا مــعــنـیشـو نـمـیدونـن

از آدمـایــی كــه مـیـخـوایـن مــال اونـا بـاشـی امــا خـودشـون مــال تـو نـیستـن

از اونـایی كـه زیـر بـارون برات میمیرن و وقـتـی آفـتـاب مـیشـه

همــه چـیز از یـادشــون مـیره

amir107
amir107
۱۳۹۲/۱۲/۱۶

باز هم مثل همیشه که تنها میشوم ، دیوار اتاق پناهم میدهد

بى پناه که باشى قدر دیوار را خوب میدانی !

در قحطی تو چه دل خوشی دارند !

بیهوده می آیند و می روند این نفسهای من …

قانعم به “یادت” پس یادت را از من نگیر

که یادت مهربانترین تصویر دنیاست !

saleh1081463
saleh1081463
۱۳۹۲/۱۲/۱۲

من از نگاه ماهی درتنگنای تنگ بی تاب میشوم
وز شرم این ستم که بدین تشنه میرود
انگار پیش دیده او آب می شوم
چون باد با شتاب از جا می پرم
زندانی حصار بلورین را
تا آبدان خانه خاموش می برم
آرام تر زبرگ, می بخشمش به آب
می بینم ازنشاط رهایی
در آن فضای باز پرواز می کند
آزاد , تیزبال , سبک روح , سرمست
بر زمین و زمان ناز میکند
تا در کشد تمامی آن شهد را به کام
با منتهای شوق دهان باز می کند
هرچند دیوار آبدان خزه بسته
پاشویه ها خراب , شکسته
وان راکد فسرده درین روزگار تلخ
دیگر به خاکشیر نشسته
این آبدان اگر نه بلورین
وین آب اگر نه روشن ,مانند اشک چشم
اما جهان او, وطن اوست
اینجا تمام آنچه موج می زند
پیوند ذره های تن اوست
آه ای سراب دور
ما را چه می فریبی
با آن بلور و نور....

Anita_01
Anita_01
۱۳۹۲/۱۲/۱۲

بعضیا رو باید گذاشت توسبدکالا؛ از بس نیاز همه رو برطرف میکنن‏!‏