متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • این لحظه ها

  • ایـــن لحظه هــا تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس……. .. … ایــن لحظـــه هــا لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت… … این لحظــه ها گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز… این لحظـــه ها تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را…
  • میرم...

  • این همه بودم مرا حس نکرد مرا ندید رفتم تا شاید جشمانش بازشود شاید کمی حس کند بفهمد که من د.و.س.ت.ش  داشتم
  • اشک من که داومد.داستانی تلخ

  • چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .رنگ چشاش آبی بود .رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرممبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .دوستش داشتم .لباش همیشه سرخ بود .مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .د…
  • شعری زیبا از شاهین نجفی

  • سری میان دست تو بریده نگاه من به ساعت پوکیدهو شعرهای غمگین و عاصی و گرگ خسته کز تفنگ نترسیدهبه شبهه های من به اصل هستی به بغضبی کسیت وقت مستی وحسرت تو را و بو کشیدنو عمق فاجعه: تو را ندیدنرگی که سرنوشتش انسداد استو جرم تو که داد پیش باد استهمیشه انتهای قصه تلخ است و شاعری که حکم اش ارتداد استخدای خوب و خوابِ تو کتابممنی خشک روی تخت خوابمخدای خوبِ خشم و قتل و فتواو گریه های من به شعر یغمامرا ب…