زندگی دوختن شادیهاست
و
به تن کردن پیراهن گلدار امید

هر کسی به آینده اش نگاه می کند...

آن را آن طور که بخواهد می بیند...

پس آن را زیبا...پاک...پر از آرامش ببینید... .

هـــمــیــشــه نــــه

ولــــی گـــاهـــی

مــیــان بـــودن و خـــواســتـن

فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد

یه وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه

کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی

ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ...

هیـــــچ گاه"
به خاطـــــر "هیـــــچ کـــــس"
دســـــت از "ارزشــــهایت" نکـــــش...
چــــون .... زمانــــی که اون فـــــــرد از تــــو دســـــت بکشــــد،
تــــو مــــی مانـــی و یـــک ..... "مـــن " بــــــی ارزش!

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

گاهی باید یه نقطه بزاری
باز شروع کنی
باز بخندی
باز بجنگی
باز بیفتی و محکمتر پاشیگاهی باید
یه لبخندِ خوشگل به همه تلخی ها بزنی و بگی
مرسی که یادم دادین
جز خودم هیچکی به دادم نمی رسه!!!

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم.
شاملو

روز از پی روز میگذره
شب ها صبح میشوند و روزها شب
هر روز تکرار روز قبل ...

سر دو راهی موندن یا رفتن ؟
جنگیدن یا تسلیم شدن ؟
واهمه داشتن یا دل به دریا زدن ؟

چه کنم با این روزهای پر تکرار ...؟

«خدا، شیر یا خط؟ نمی‌کند»

طفلي غنوده در بر من بيمار

با گونه هاي سرخ تب آلوده

با گيسوان در هم آشفته

تا نيمه شب ز درد نياسوده

هر دم ميان پنجه من لرزد

انگشتهاي لاغر و تبدارش

من ناله ميكنم كه خداوندا

جانم بگير و كم بده آزارش........

فروغ