بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    حتما ببین

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۴/۲۵
  • نمايش ها : 603

آن روز ما پیروزیم که دلامون با هم یاره / بین قلب های ما پل به جای دیواره . . .

 

.

.

.

من دلم میخواد خستگی را بفشارم در مشت ، غصه ها را در باد

فاتح قلعه بی روزن تردید شوم ، من دلم میخواهد بیداری هم چون رویا شیرین باشد . . .

.

.

.

بار دگر ما را کلک زد دم از یک اتفاق مشترک زد برای لحظه ای با تو شکفتن

هزاران بار قلبم را محک زد . . .

.

.

.

ببندم شال و میپوشم قدک را / بنازم گردش چرخ و فلک را

بگردم آب دریا ها سراسر / بشویم هر دو دست بی نمک را . . .

.

.

.

قویی که شنا میکرد در برکه چشمانت / موجی که رها میشد در بستر چشمانت

بویی که نفس میزد در دام گریبانت / من بودم و خواهم بود همواره پریشانت . . .

.

.

.

در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . .

.

.

.

آن قدر عشق تو دارم که اگر آه کشم / ز لبم بوی کباب جگرم میآید !

.

.

.

صحبت از آسایش دل در مقام عشق نیست / در چنین هنگامه حال مرغ سرگردان خوش است

.

.

.

من یک نامه عاشقانه ام ، بازم کن / محتاج کمی نوازشم ، یارم باش

هر قدر که سکه ای سیاهم ای دوست / در قلک سیـنـ ه ات پس اندازم کن . . .

.

.

.

گمانم اشک من پایان ندارد / دل دریادلان سامان ندارد

بریز اشک صداقت بر نگاهت / که خنده بر لبانم جا ندارد . . .

.

.

.

من در این سن جوانی ز جهان سیر شدم / صورتم گر چه جوان است ز دل پیر شدم

اشتباهی که همه عمر پشیمانم کرد / اعتمادیست که بر مردم دوران کردم . . .

.

.

.

کمتر ای مونس جان بر من دیوانه بخند / که در این دشت جنون ، عاقل و دیوانه یکی است . . .

.

.

.

دل جز ره عشق تو نپوید هرگز / جان جز سخن عشق نگوید هرگز

صحرای دلم عشق تو شورستان کرد / تا مهر کسی در آن نروید هرگز . . .

.

.

.

در دیده به جای خواب ، آب است مرا / زیرا که به دیدنت شتاب است مرا . . .

.

.

.

صدایت در گوشم زمزمه میشود و نگاهت در ذهن مجسم

ولی من تو را میخواهم ، نه خیالت را . . .

.

.

.

بهارت بی گل و بلبل نباشد / نگاهت خالی از سنبل نباشد

به گلزار محبت تا قیامت / خودت گل باش و عمرت گل نباشد . . .

.

.

.

زیر سایه امن ترین سایبان هستیم ، دلواپس دلواپسی های یکدیگر باشیم . . .

.

.

.

روز سپری شد به امیدی که شب آید / شب آمد و دیدم به لبم تاب و تب آمد

ای یار دعا کن من بیچاره مبادا / در حسرت دیدار تو جانم به لب آید . . .

.

.

.

گویند دنیا خواهی یا دوست ؟

گویم ای بی خبران دنیا با دوست نکوست . . .

.

.

.

آشنای شهر بارون بیا من شدم پشیمون / فکر این شکسته دل باش پشت ابرا نشو پنهون

.

.

.

نا امیدانه ز دل آه غریبانه کشیدم / ما امیدی نکشیدی تا بدانی چه کشیدم . . .

.

.

.

خدایا دیده ای بینا به من ده / دلی پر شور و بی پروا به من ده

دستم از هر چیز خالیست / دلی سرشار چون دریا به من ده . . .

.

.

.

شیرین تر از عسل هم میتوان آفرید اما به شرط آنکه من آن زنبور سرباز دل باخته باشم

و تو آن تنها گلی که نصیب من شده است . . .

.

.

.

خدا تنهاست دوتا نمیشه / دل اگه دل باشه از هم جدا نمیشه . . .

.

.

.

قربان وجودت که وجودم ز وجودت شده موجود !

.

.

.

کاش میشد دارو باشی ، نه زخم کاری نه نمک

واسه خودت آدمی باشی نه آدمک . . .

.

.

.

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد و سه تا کوچه و پس کوچه و یک عمر بیابان دارد . . .

.

.

.

خوشا روزی که با هم مینشستیم / قلم در دست و کاغذ مینوشتیم

قلم بشکست و کاغذ در هوا شد / مگر خط جدایی مینوشتیم . . .

.

.

.

چه رنجی است زیبایی ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

و چه زندگی آزار دهنده ای است تنها بودن . . .

 

.

.

.

سوگند میخورم ، به جز حضور تو هیچ چیز را در این دنیا را جدی نگرفتم

حتی عشق را . . .

.

.

.

من آن ابرم که میخواهد ببارد / دل تنگم هوتی گریه دارد

دل تنگم غریب این در و دشت / نمیداند کجا سر میگذارد . . .

.

.

.

تا قاف ترین قله هستی سیمزغترین همسفرم باش

من مرغ اسیر دریاچه نورم / تا پر بکشم سوی خدا ، بال و پرم باش . . .

.

.

.

گاهی خیال میکنم از من بریده ای / بهتر ز من برای دلت برگذیده ای

از من عبور میکنی و دم نمیزنی / تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای . . .

.

.

.

شاید آن روز که رفتم یاد تنهایی کنی / من همان تنهایی ام ، یادت نره یادم کنی . . .

.

.

.

مژه بر هم مزن ای دوست که بادم ببرد / چون سبک تر شده ام ، از پر کاهی ز غمت . . .

.

.

.

گر ز جهان بگذرم از تو نخواهم گذشت / سر رود از پیکرم از تو نخواهم گذشت

مردمک چشم من نقش تو بر خود گرفت / ور همه جا بنگرم از تو نخواهم گذشت . . .

.

.

.

دوستی چیزی برای هدیه نیست / طرح دریا و غروب گریه نیست

دوستی یک کلبه ویرانه نیست / صحبت از شمع و گل پروانه نیست

دوستی تنهای تنها یک تب است / بی تو ماندن در سکوت یک شب است . . .

.

.

.

عشق دیگر از شفقت بر کنار افتاده است / هرچه عاشق زار تر ، معضوق از او بیزار تر . . .

.

.

.

صدایت میکنم هر شب ، تو هم امشب صدایم کن

تو مغروری ، غرورت را فقط یک شب فدایم کن . . .

.

.

.

شوق دیدار تو را قاصد بی رحم چه داند / آن قدر شوق به دیدار تو دارم که خدا میداند . . .

.

.

.

روزی سپری شد به امیدی که شب آید / شب آمد و دیدم به دلم تاب و تب آمد

ای دوست دعا کن که من بیچاره مبادا / در حسرت دیدار تو جانم به لب آید . . .

.

.

.

پای من خسته از این رفتن بود / فصه ام قصه دل کندن بود

دل که دادم به یارم دیدم / راهش افسوس جدا از من بود . . .

.

.

.

من و این داغ در تکرار مانده / من و این عشق بیدار مانده

مپرس از من چرا دلتنگ هستم / دلم بین در و دیوار مانده . . .

.

.

.

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال ها منتظر قسمت آخر باشم . . .

.

.

.

کف آسفالت صافه ولی ترک داره مثل دله منه که غما رو یدک داره

اینجا قوانینی داره که بی تبصرست نگاها شلیک میشه بهت از غرض

ممکنه آرزوهات توی حباب بمونن تا وقتی سنگ قبرتو با گلاب بشورن

.

.

.

دریغا، مسکین تن من ! که پست اش کردم به خیال باطل که بلندی روح را به جز این راه

نیست آنکه تن ام، به خواری بر سر راه افکندی! آه!! باید که بر این اوج بی بازگشت در

تنهایی بمیرم

.

.

.

یک روز رسد خوشی به اندازه کوه ٬ یک روز رسد غمی به اندازه دشت ٬

افسانه زندگی چنین است گلم ٬ در سایه کوه باید از دشت گذشت . . .

.

.

.

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند

به خود بیشتر عشق می ورزند تا به معشوق . . .

.

.

.

دوست دارم شب را به غم سر کنم ٬ دفتری را از اشک چشمم تر کنم

نام آن دفتر نهم دیوان عشق ٬ عشق را عنوان آن دفتر کنم . . .

.

.

.

لازمه عشق و خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست

بلکه خذف کردن افکار کهنه و پوچ است . . .

.

.

.

اگر آزاد بودم به دور دستها پرواز میکردم ٬ و نام تو را که زیباترین نام هاست

بر روی گلها و سبزه ها و دریاها می نوشتم . . .

.

.

.

دوستی فصل قشنگی است پر از لاله سرخ ٬ دوستی تلفیق شعور من و توست

دوستی رنگ قشنگی است به رنگ خدا ٬ دوستی حس عجیبی است میان آفتاب و آب

.

.

.

خدا زمین را مدور آفرید تا به انسان بگوید ان لحظه ای که تصور می کنی به آخر دنیا

رسیده ای، درست در نقطه آغاز هستی . .

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


DISLOVE
ارسال پاسخ

LIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIKE ... دمت گرم

mj1024
ارسال پاسخ

مرسی زیبا بود

fmojdeh39
ارسال پاسخ


عالی بووووووووووووووووووووود ممنون

nazgol25
ارسال پاسخ

L
I
K
E