متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


پسر بچه اي وارد يک بستني فروشي شد و پشت ميزي نشست . پيشخدمت
يش آورد ارب يک ليوان آب . پسر بچه پرسيد: "يک بستني ميوه اي چند
است؟ " اسخ داد پ پيشخدمت : " ٥٠ سنت ." پسربچه دستش را در
جيبش فرو برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسيد:" يک بستني ساده
چند است؟" در همين حال راظتنا تعدادي از مشتريان در ميز خالي
بودند. پيشخدمت با عصبانيت پاسخ داد: " ٣٥ سنت ." پسر دوباره
سکه هايش را شمرد و گفت: "لطفا يک بستني ساده". پيشخدمت بستني
را آورد و به دنبال کار خود رفت .پسرک نيز پس از خوردن بستني، پول
را به صندوق پرداخت و رفت. وقتي پيشخدمت بازگشت، از آنچه ديد
حيرت کرد. آنجا در کنار ظرف خالي بستني ، دو سکه پن ج نچ پ سنتي و
سکه يک دمت خشيپ سنتي گذاشته شده بود براي انعام

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


eli72
ارسال پاسخ

قشنگ بود

sinalove68
ارسال پاسخ

کرامت انسان به کوچک بودنش نیست