بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    عشق

  • تعداد نظرات : 6
  • ارسال شده در : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
  • نمايش ها : 118

عشق چه بی صدا در می‌زند و بی باز شدن در وارد می‌شود
بی انتها‌ترین عشق من
نازنینم
سال‌هاست راه را برای آمدنت پر از عطر یاس کرده‌ام
می‌دانستم می‌آیی و من چشم به راه آمدنت بودم
با فرشی از مخمل گل‌ها و قلبی سرشار از شوق
آمدی و چه خوش بود آمدنت
و چه بی‌رنگ شد انتظار در نگاه زیبای تو

و من
سرشار از بهانه‌ با تو بودن شدم
کاش می‌شد بهانه‌ها را پاسخی شایسته داد
کاش نگاه دل فریب تو ماندگار و همیشگی بود
و من
سال‌ها از تپش قبلم برای تو پر توان می‌شدم
با این همه قدر دان تک تک لحظه‌های با تو بودنم
حتی اگر شایستگی ماندن در کنارت را نداشته باشم

به خود می‌بالم که با تو بودن را هر چند اندک تجربه می‌کنم
و سال‌ها خاطرم از حضور روشن تو پر نور خواهد بود
و همچنان جاده از عطر حضور تو تا بی‌انتها معطر
لحظه‌های با تو بودن زیبا و فراموش ناشدنی است
و من می‌خواهم تا باز زیباترین لحظه‌ها را با تو تجربه کنم
بی‌انتها‌ترین عشق من دوستت دارم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Ssahar
ارسال پاسخ

لایک

soheil_star
ارسال پاسخ

Negin_A :
{H}

{@}

Know
ارسال پاسخ

لایک

Negin_A
ارسال پاسخ
korosh_ts
ارسال پاسخ



و چه بی‌رنگ شد انتظار در نگاه زیبای تو....زیبا بود سپاس

و به قول شاملو
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…

شبانه
عشق
خاطره یی ست به انتظار حدوث و تجدد نشسته
چرا که آنان اکنون هردو خفته اند
در این سوی بستر

مردی
وزنی

در آنسوی
تند بادی بر درگاه و
تند باری بر بام
مردی و زنی خفته
ودر انتظار تکرار و حدوث
عشقی خسته

QoQo
ارسال پاسخ

لایک