دیوار کاربران


yasi98
yasi98
۱۳۹۴/۰۵/۱۴

در اﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎ رﻧﮓ ﺳـــﮑـــﻮت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺧﻮاﺑﯿﺪﻩ اﻧﺪ، ﮔﻠﻬﺎ رﻧﮓ و ﺑﻮﯾﯽ ﻧoﺪارﻧﺪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ، ﮔﻮش ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ !اﯾﻨﺠﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ آدﻣﻬﺎﯾﺶ رﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮب ﻫﺎ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ اﻧﺪ دﻟﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪان اﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻓﻘﻨﺪ ... راز ﻣﻮﻓﻘﯿﺘـــﺸﺎن دروغ اﺳﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺪای ﺳﮑـــﻮت ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ... ﺗﻨﻬﺎ ﺳــﮑــﻮت

yasi98
yasi98
۱۳۹۴/۰۵/۱۴

روزگار ب من آموخت ک چیزی را
 ب دست نخواهم آورد مگر اینک

  چیز دیگری را از دست بدهم

   گاهی برای ب دست آوردن

    باید بهای گزافی بپردازیم.

   هیچگاه نمیشود همه چیز

          را باهم داشت.

دنیا معامله گر سختی است

 تا نگیرد نمیدهد.گاهی باید

 گذشت از برخی گرفتن ها

چون ممکن است ب بهای از

دست دادن قیمتی ترین هابینجامد

yasi98
yasi98
۱۳۹۴/۰۵/۱۴

خود را به خدا بسپار ، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقت ها ، آلوده به صد رنگ است

خود را به خدا بسپار ، چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او ، چون دور ز نیرنگ است

خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد ، از تو طلب یاری

خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ؟ بهر طلبت از دوست

خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غم ها ، بی تابی و حیرانی

خود را به خدا بسپار ، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو می خواهد ، او را ز درون بنگر

خود را به خدا بسپار ، وقتی که تن ات سرد است
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است...

yasi98
yasi98
۱۳۹۴/۰۵/۱۴

  ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ چقدر ﻣﻰﻣﺎﻧﻰ
. . .ﻳﮏ ﺭﻭﺯ
. . .ﻳﮏ ﻣﺎﻩ
. . .ﻳﮏ ﺳﺎﻝ
ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ
ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ، ﻳﮏ ﻋﻤــﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺟــﺰ ﺩﺭﺩ، ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﺧــﻮﺭﻩ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﻰﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑـــﻪ ﺟــﺎﻧـﺖ ﻭ ﺗـــﺎ ﺗــــﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ميﺧــﺮﺍﺷﻨﺪ 

 

ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻧــﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑــﻪ ﺗـــﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﻯ ﻧــــﺎﺏﺗـــﺮﻯ ﻫـﺪﻳــﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ
ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐـﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ، ﻳـــﺎﺩﺷﺎﻥ، حــــس ﺧــﻮﺏ
ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺗــﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ
ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪﻭﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
. . .ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺁﺩﻡ ﺑــﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑــﻪ ﻣــﻦ ﻫﺪﻳــﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ

MISS_TINA
MISS_TINA
۱۳۹۴/۰۵/۱۲


mona_rt
mona_rt
۱۳۹۴/۰۵/۱۲


mojtaba04
mojtaba04
۱۳۹۴/۰۵/۱۲

سرتاسره قلبت باید
به دست من تسخیر شه
تو زندگیم جز عشق تو
هر حسی بی تاثیر شه
شونه هامو به خستگیت
هر لحظه پیشنهاد کن
به من فراتر از همه
همیشه اعتماد کن

از فکر عمری داشتنت
وجود من لبالبه
چون هم تو بی نظیری و
هم حس ِ من جاه طلبه
میخوام انقده نقش ِ من
تو زندگیت پُر رنگ شه
که وقتی پلک میزنی
دنیات واسم دلتنگ شه

قلمروئه خیالتو
با فکر من محصور کن
برای با من بودنت
تقدیرو مجبور کن
حتی نمیخوام سایتو
با کوچه ها قسمت کنم
از من نخواه به چیزی جز
داشتن تو عادت کنم
آرامشو تو زندگیم
با خنده هات مرسوم کن
یک بار واسه همیشه این
دیوونه رو آروم کن

از فکر عمری داشتنت
وجود من لبالبه
چون هم تو بی نظیری و
هم حس ِ من جاه طلبه
میخوام انقده نقش ِ من
تو زندگیت پُر رنگ شه
که وقتی پلک میزنی
دنیات واسم دلتنگ شه

yasi98
yasi98
۱۳۹۴/۰۵/۰۴

آسمـــان اینجـــا آبـــی سـت!!

مـــن بیــن غـــریبـــه هـــا نیستـــم... همـــه آشنـــاینــد!

میـــدانـــی ؟ ...

پـوسیــده اسـت ...

دلـــــم بیــن همــه آشنـــایـــان غـــریبـــه !

احســـــاس حبــــاب را حــــالا میفهمـــم...

وقتـــی روی آب، نگــــران تـــرکیـــدن اسـت

mojtaba04
mojtaba04
۱۳۹۴/۰۴/۳۱

چه احساس عجیبی چه تقدیر غریبی
تو داری میری و این آخرین دیدارمونه
برای آخرین بار یه سایه روی دیوار
منو تو زیر بارونیم و هیچ کس نمیدونه
امشب چه دیدنی شدی
باور نکردنی شدی
دستامو محکم تر بگیر
حالا که رفتنی شدی
امشب چه دیدنی شدی

قراره با جدایی قصمون سر شه
قراره چشم من خیسو دلم از غصه پرپر شه
تو میخندی ولی من دلهره دارم
دیگه آروم نمیگیرم دیگه طاقت نمارم
دیگه طاقت نمیارم

امشب چه دیدنی شدی
باور نکردنی شدی
دستامو محکم تر بگیر
حالا که رفتنی شدی
امشب چه دیدنی شدی

mojtaba04
mojtaba04
۱۳۹۴/۰۴/۳۰

روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد! بعد از مدتی خواست او را پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمیدانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی آید!! پس از مدتی تلاش ملا خسته شد وپایین آمد ولی الاغ روی پشت بام بشدت جفتک می انداخت و بالا و پایین می پرید. تا اینکه سقف فروریخت و الاغ جان باخت. ملا که به فکر فرو رفته بود، باخود گفت: لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را هلاک می نماید!!