یکجا در مثنوی و در داستان موسی و شبان، همانموقع که شبان در نهایت تردید نسبت به خودش سر به بیابان گذاشته، موسی خطاب به او میگوید همین که جهانی از تو در امان است یعنی که کفر تو از جنس ایمان است.
آنها که محصول ایمانشان ، ناامنی، اضطراب و رنج دیگران است، ایمان ندارند، متعصب و نادانند.
ایمانی که امنیت نیاورد ایمان نیست.
امیرعلی_بنیاسدی
+5
- جنسیت : مرد
- سن : 42
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : تنها / هرگز نمیخوام ازدواج کنم
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : کارشناسی
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : خوب
- شغل : کارشناس فرودگاهی
- وضعیت کار : مدیر
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : رفتم
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : از خودم بپرسي بهتر متوجه ميشي
- علایق من : بعد همه اون چيزا كه همه دوست دارن صداقت رو ترجيح ميدم
- ماشین من : .....
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : سبزي پلو با ماهي
- ورزش مورد علاقه : موتاي
- تیم مورد علاقه : پرسپوليس
- خواننده مورد علاقه : معين
- فیلم مورد علاقه : اوه اوه اوه ....اين چه سئوالي اخه
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : سينوهه
- حالت من : ریلکس
- فریاد من : فریاد لازم نیست. اونی که میفهمه براش یک نگاه کافیه. زیاد جیغ و داد نکنید لطفا"
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : اسفند
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
خوشبختی سه ستون دارد:
فراموش کردن تلخی های دیروز
غنیمت شمردن شیرینی های امروز
امیدواری به فرصت های فردا
الهی همیشه غرق خوشبختی باشید
❖
ایستادن اجبــــار،
کوه بود...
"رفتن"، سرنــوشت آب
افتادن، تقـــدیر برگ
و صبــر، "پاداش آدمــــی" ...
پس بی هیچ
چشم داشتی
حراج "مــحبت" کنـــیم
که همه ما
فقــط "خاطره ایم" ..
یارب دل بیچاره من از چه غضب شد
آخه چی شد که شب شد
روزم همه شب بود و شبم این همه شب شد
آخه چی شد که شب شد
شب بود، شبم سرکش و دیوانه شبی بود
در سینه عجب بیخود و بیگانه تری بود
غم بود که بی دعوت دل، ساکن دل شد
دل بود که بی صاحب و سرگشته و ول شد
غم بود که از خون جگر طالب می شد
دل بود که ساغر شد و ساقی خود دل شد
انگار دستام سرده سردن
انگار چشمام شب تارن
آسمون سیاه ابر پاره پاره
شرشر بارون داره میباره
حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
رفتی برو تنها بمون
با غصه ها همرا بمون
دیگه نمی تونم خسته خستم
طلسم غم رو زدم شکستم
داره چشمام ابر بارون
رو گونه هام شده روون
رفتی و رفتی تنها می مونم
تا آخر عمر واست می خونم
حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین