متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    بخوان مرا

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۸/۰۶
  • نمايش ها : 187

و سفیر سرزمین های بی ایمان ...تو هبوط ماه بر عرشه های مسکین بی خوابی های پشت پنجره تو از لحظه های خاک الود برون جهیده معجزه ی از یک هزارم هستی های در نیستی غرق شده

سپیدی لحظه های خون الود زمان را به تفسیر اب چگونه پیوند می زنی؟ که می دانی تو هم ماه است که بالاسر تنهایی ماست و این است رسالت هجرت بر جای جای این تابوت غریب که حریص مردمان بی ریشه اش جای می گزارند حس بی خوابی های اشک الود را زیر پهنای یک ایمان ساده ی دنیایی و رسوا میکند ان هارا اخر

مونولوگ هایشان در پنجره های بیخوابی

تو ای سفیر روزهای نیامده و ای نویسنده از شعر های سروده نشده و ای شب نویس از شب های مغرب نشده



بخوان مرا

از برگه ها سفید امضا نشده از هجرت های نیامده و از ترانه های گمشده در خاک و اغاز کن معجزه ی حجم حضورت را از تقاطع ایمان بشری بر این کالبد که با هجرت پنجره اغاز شود وراهی ندارد جز بر ازادی اب معترف بودن و تو ای ماه بی قمر که سازگاری با گوشه ی پرچین و ان برگ های انجیر بخوان شب های مرا از مونولوگ های پنجره های بی خوابی که من در تو زی ام و تو خود می دانی که از من بر من جز بر جدال راهی نیست و اگر حاصل است این جدال بیحاصل و بی پیوند را همان حضور توست بر بلندای این شب که تا اوج بودنت میکشد قامتش را خرامان خرامان که بیایی و بیاسایی بردامن این پنجره های فراموش شده



تو ای سفیر تمام طرح های کشیده نشده ای همه ی حضور از پریشانی هر امدن و ای سنگ برداشته بر دامن هستی انداخته...

کتابت کن حرم حضورت حجم بلوغت را و شگفتا که می اندوزی به درگاه هر زمین و هر نفس حس هزار باره هبوطت خود را

تو از کدام رسول معنا گرفته ای که کشته تمام حجم کاشته های مردمان این خاک اباد را؟

تو از کدام کتاب به کدام صراط مستقیم جاده بر کنده ای که سروده ای تمام حس هستی را و تو ای هرگز نیامده و ای از من رهاتر از من و ای بانو که بر دامن خویش سیب میکاری؟گناه حوا را به نافرمانی از ارث نخواندی...

تو از پس تمام ایینه های به کدام گذرگاه معقول رسیده ای که میشکنی تمام ان چه حرمت پیله دارد نجابتش را؟

تو به کدام پیله شناساندی حجم پرواز را ؟

تو ای رنگ بر برگ های زمان تنیده

کجای این پنجره اویحته ای سرشار شدن از حس بودنت را ؟

بخوان من را از لابه لای پنجره از برگ های انجیر که میسرایم

مونولوگ های پنجره های بیخوابی را

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


мя_κıпɢ
ارسال پاسخ

ممنون