بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
عاقبت یه نعش تو جوب
- تعداد نظرات : 3
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۹/۱۸
- نمايش ها : 385
بیدارم از سر شب کل روزو میخوابم
به جای زوزه تو شهر روی لثه میمالم
اشیای دورم رفتن جیبامو پرش کردن
مرامو یاد دادن خدامم باز دارم
سیگار یه گوشه لب یه پک عمیق از عمق تن
بیکار تو کل روز و راضی تا که پر شه وقت
شدم از اون دسته آدمای بی عآر
شدم و دلخسته با صدای بیمار
دلم گرفته از آدما و دیدشون
چشامو بستم به اعتقاد و دینشون
نیستم اهل جنگیدن
لا جن.. ها شب غلتیدن
آرزوتو من دیدم چون هر چی خواستم چسبیدم
دلم به گلم خوشه پشت پنجره
به خلط سرفه هامو خش تو هنجره
به جفت گنده قلم پام به تنخیای کلمه هام
چونگه گدار باس بدی بره تا باز شه بغض سر دلت
نداره ویسکیم یخ ، تند و داغ یه مزه تلخ
پره تو سینه حرف ، برد و باخت با وصف سخت
نگام به تردد مردمی که تلف شده
با من با این روش زندگیم با این روش
فقط میخندم به مثل تو نسل من
حاجیت که من بشم یه عربدست از جنس درد ، از نسل سگ از نسل چک فیس فول و فکر بعد زیر فشار مالی بد آرامش با جنس برگ
مشتی من که مسیرمو کج کردم اسیرمو میرم به سمت حق و چهار تا فحش نصیبمو یا دود تو اتاق و نبود پشت تابل ، نبوده غمم هیچ وقت ، بزرگه این دو تا قول
نه میشه پرپر زد نه میشه دست دست کرد
تو فولی هر شب غرق نذاری ترس از مرگ
آس و پاس و نعشه جوب
عاقبت یه نعش تو جوب
......
نچ نچ نعش توجوب