دیوار کاربران


arsham00
arsham00
۱۴۰۰/۰۳/۲۹


hosein12345
hosein12345
۱۴۰۰/۰۳/۲۹



Hese_mobham
Hese_mobham
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

غمی که چشم را خیس نکند ، استخوان سوز تر است .....

кнαησσм gσℓ
кнαησσм gσℓ
۱۴۰۰/۰۳/۲۸

می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می‌توان درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
می‌توان با او صمیمی حرف زد

shab
shab
۱۴۰۰/۰۳/۲۴

گفتا تو از کجایی...
کِآشفته می‌نما‌یی...
گفتم منم غریبی...
از شهرِ آشنایی...

خواجوی_کرمانی

++5

hosein12345
hosein12345
۱۴۰۰/۰۳/۲۴



arsham00
arsham00
۱۴۰۰/۰۳/۲۴

زندگی"نمایشی است" که هیچ‌ تمرینی
برایش وجود ندارد
آواز بخوان ، اشک بریز ، برقص و بخند
با تمام وجود زندگی کن
"قبل از آن‌ که" پرده‌ها فرود آیند
و نمایش تو بدون تشویق به پایان برسد ...

Hese_mobham
Hese_mobham
۱۴۰۰/۰۳/۲۴

ما جدی گرفته نمی‌شدیم، چون قاطعیت نداشتیم!
همیشه دیگرانی قاطعانه میخ‌هاشان را در دل آدم‌هایی که دوستشان داشتیم، کوبیده‌بودند و ما وسط هوا و زمینِ دلِ آدم‌ها معطل می‌ماندیم، نه اینکه دوست داشته نشویم؛ نه! ما جدی گرفته نمی‌شدیم.
مشکل از ما بود، از ما که قاطعانه رفتار نمی‌کردیم، که زود کوتاه می‌آمدیم، زود بر می‌گشتیم، زود می‌بخشیدیم و زود یادمان می‌رفت. ما آدم‌های تطبیق‌پذیری بودیم و مطابقِ میلِ دیگرانی که دوستشان داشتیم رفتار می‌کردیم، ما آدم‌های خودخواه و خودمحوری نبودیم و بیش از گفته‌ها و خواسته‌های خودمان، شخصیت و احساسات آدم‌ها را در نظر می‌گرفتیم و کمتر روی حرف‌ها و خواسته‌هامان پافشاری می‌کردیم.
همیشه جای درستی قرار نمی‌گرفتیم، یا اگر جای درستی هم بودیم، با تردیدها و بچه‌بازی‌هامان، خرابش می‌کردیم.
- آدم‌های قاطع، حتی به غلط، دوست‌داشتنی‌ترند ...
ما قاطعیت نداشتیم و این بزرگ‌ترین مسئله بود.
که اگر قاطع بودیم، قاطعانه دوست داشته می‌شدیم، که اگر جدی بودیم، جدی گرفته می‌شدیم...

shab
shab
۱۴۰۰/۰۳/۲۳

صدایم را بُرید از بُن گلویم را گرفت از من
زبان سرخ و سبز گفتگویم را گرفت از من

نفهمیدم ڪجاے غیرتم لنگید و لغزیدم
ڪه با بے آبرویے آبرویم را گرفت از من

نشستم تا ڪه بشناسم خودم را در حضور خود
رسید آیینه هاے روبرویم را گرفت از من

من از ماهیتم خالے شدم مثل گل سرخی
ڪه باد هرزه گردے عطر و بویم را گرفت از من

حقیقت بود مےگفتند دنیا جاے شادے نیست
همین دنیاے غمگین رنگ و رویم را گرفت از من

نشستم با خودم با زندگے با عشق باریدم
شبے ڪه مرگ آمد آرزویم را گرفت از من

سیامڪ_ڪیهانے

++5

ERFAN92
ERFAN92
۱۴۰۰/۰۳/۲۲

آرزو می‌کنم
‎کتاب‌ های خوب بخوانی
‎آهنگ‌ های خوب گوش کنی
‎عطرهای خوب ببویی
‎با آدم‌ های خوب حرف بزنی
‎و فراموش نکنی
‎که هیچ وقت دیر نیست
‎بودن چیزی که دوست داری باشی