دیوار کاربران


Hese_mobham
Hese_mobham
۱۴۰۰/۰۴/۲۱

مرسی از همه دوستان بابت متن های زیبا و نگاه پر مهر و محبتتون

این صفحه بمونه به یادگار از من

خدانگهدار تون

۱۴۰۰/۴/۲۱

Hese_mobham
Hese_mobham
۱۴۰۰/۰۴/۲۱

به امید آن روز،
که هیچگاه احساس شکست
ما را از ادامه دادن این زندگی باز نمیدارد
و ترس از نرسیدن
ما را دل سرد و بی حرکت نمی سازد
به امید آن روز
که آنقدر هم دل و هم راز بوده باشیم
تا پشیمان از گفته هایمان
در لاک تنهایی خود فرو نرویم. . !
به امید آن روز
که نیمه شب، از چشمان کسی
غم خاطره سرازیر نمیشود
و به راحتی سرها را بر بالشت می گذاریم
به امید آن روز
که یک صبح،آسوده و به دور از هر آشوبی
به بیداری خواهیم گذراند
قبل از آنکه شمع عمرمان به خاموشی برسد...

Nnnn
Nnnn
۱۴۰۰/۰۴/۱۷

این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

ERFAN92
ERFAN92
۱۴۰۰/۰۴/۱۶

تنهایی تان را با کسی

قسمت کنید

که سال ها بعد،

شما را همین گونه که هستید

دوستـــــ بدارد

با موی سپیدتان،

شیـار زیر چشمتـان

و لرزش دستـــــ و دلتـــانـ

ERFAN92
ERFAN92
۱۴۰۰/۰۴/۱۰

آخر هفته تون پراز لبخند
خوشبختی و شانس
همراهتان باشد
یک زندگی شاد
یک شادی دلنشین
و زیبا یی دنیا
تقدیم لحظه هاتان باد

shab
shab
۱۴۰۰/۰۴/۰۹

گویند عارفی قصد حج كرد.
فرزندش از او پرسید: پدر كجا می خواهی بروی؟
پدر گفت: به خانه خدایم.
پسر به تصور آن كه هر كس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟
گفت: مناسب تو نیست.
پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد.
هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما كجاست؟
پدر گفت: خدا در آسمان است.
پسر بیفتاد و بمرد!
پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم كجا رفت؟
از گوشه خانه صدایی شنید كه می گفت: تو به زیارت خانه خدا آمدی و آن را درك كردی. او به دیدن خدا آمده بود و به سوی خدا رفت!

++5

shab
shab
۱۴۰۰/۰۴/۰۵

" انا بخیر " تقال للغرباء فقط
أما الأحبة فنعانقهم و نبکي ...

« خوبم » را فقط
به غریبه‌ها می‌گوییم
آنانی را که دوست می‌داریم
در « آغوش » می‌گیریم
و گریه می‌کنیم ...

++5

shab
shab
۱۴۰۰/۰۴/۰۲

ما را چه ها هست و کجا هست و چگونه ، هستیم مهم باید !!
ما را به وفور و شعور
ما را به صعود و نزول
ما را به بنبست و عبور
ما را در عشق ، ولی رنجور
ما را در ما به سراب آورده اند
تا خود و بیخود را
فریب داده باشیم
تا دور تر رفته باشیم از اصالت
از ماهیت ، از شرافت و صراحت !
تا خدا را صندلی سازیم بهر حاکمیت
خدا را افساری کرده باشیم به گردن دیگران برای پیروی کردن
تا خدا و حقیقت راشمشیری ساخته باشیم برای قدرت و ثروت !
ما چه هستیم مگر عده ای دزد و جنایتکار و خودپرست در اَشکال و گونه های متنوع ؟
ما چه چیزی هستیم مگر مردمانی که هیچ چیزی را ستایش نکرده ایم
به جز منافع و نفسانی هامان را ؟
ما در این گرداب پیردرندگانی هستیم درلباس های اتو کشیده که به زیرش به خود دینامیت بسته ایم
و هرکجا لازم شود به انتحار می رویم !

محمدعلی_خشنو

++5

ERFAN92
ERFAN92
۱۴۰۰/۰۴/۰۱

انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند..
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افق‌های دور و نزدیک.. انگار. جایی نوشته بود که اینها باید  در یک مدار باشند.. یک روزی .. یک جایی است  که باید با هم ، برخورد کنند… آنوقت…
میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق..
اصلا میشوند هم شکل… مهرشان آکنده از همه ….
حرفهایشان میشود آرامش…
خنده شان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان.. نباشند دلتنگشان میشوی..
هی همدیگر را مرور می کنند..
از هم خاطره می سازند….
مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند.. و یادمان  باشد..
حضور هیچکس اتفاقی نیست.

Amir_ehsan
Amir_ehsan
۱۴۰۰/۰۳/۳۱

+5