متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


نشستم

تا آنجا که نیامدی

خود را مهمان یک فنجان قهوه کردم

صبر دیرش شد

رفت

اما هنوزم منتظرت بودم

قهوه هم چه میزبان کم طاقتی ست

او هم رفت

ساعت هم دیرش شد

تند و تند دور خودش می‌چرخید

اما هنوزم منتظرت بودم

نگرانی اومد

دلم سراغ بی قراری رو گرفت

فنجان قهوه باز هم آمد

و دلم خواست که باز هم بنشینم منتظر

این بار

گفتگو با فنجان قهوه بیشتر طول کشید

اما باز هم نیامدی

او رفت

و من هنوزم منتظرت هستم

شاید فنجانی قهوه

دوباره تنهایی‌ام را پر کند

اما جای لبخند تو را

چه چیزی می‌تواند پر کند؟

منتظرم، دیر نکنی

برای هدیه همان لبخند کافی ست

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


toya
ارسال پاسخ
naghme44
ارسال پاسخ
Mina398
ارسال پاسخ

لايك

Tom Cat
ارسال پاسخ