توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
هیچکس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و ان پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
نظرات دیوار ها
من هر بار از شما شعری شنیدم واقعا زیبا بوده
آآآآآآآآآآآفرین
tanx...
زیبا بودمرسی"
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
بسیار عالی
مرسی
زیبا بود
مررررررررررررررررررسی
like
زیبا بود
thanks...
قشنگه...;(
TNx
قاصدک با ساقه اش در گفتگو
انچنان گرم محبت که نگو
آن یکی می گفت :با من بد مکن
جان برگت راه من را سد مکن
این یکی میگفت :تنها میروی؟
بی وفا تنها از اینجا میروی؟
قاصدک میگفت من دل داده ام
در مسیر راه باد افتاده ام
سالها در انتظار این شبم
جانم از عشقش رسیده بر لبم
گر ز دامانم نرانی دست را
می شکانی قلب این پابست را
دست از دامان یارش بر کشید
دید با چشمش که یارش میرود
تک گل و تنها نگارش میرود
قاصدک رقصان ز ساقه دور شد
چشم ساقه بر ره او کور شد
حال شعر کی قشنگ تر بود
اشک هایم که میریزد...
سرم را بالا نگه میدارم
تا نچکد اشکی....
مبادا که دلم بفهمد
من هم مثله او دلتنگم . . .
مرسی"