متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    ?

  • تعداد نظرات : 12
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۵/۱۹
  • نمايش ها : 290

هیچکس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این و ان پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل میزنم

گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه میپنداشتیم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mojtaba9x
ارسال پاسخ

من هر بار از شما شعری شنیدم واقعا زیبا بوده
آآآآآآآآآآآفرین

AntiLove008
ارسال پاسخ

tanx...

mahdi12
ارسال پاسخ

زیبا بودمرسی"

rezamargan051
ارسال پاسخ

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه میپنداشتیم

بسیار عالی
مرسی

Amir_omidi
ارسال پاسخ

زیبا بود
مررررررررررررررررررسی

mst9
ارسال پاسخ

like

asheghedelbar
ارسال پاسخ

زیبا بود

shahrooz005
ارسال پاسخ

thanks...

jahan1991
ارسال پاسخ

قشنگه...;(

armin_B
ارسال پاسخ

TNx

khandehaye_alaki
ارسال پاسخ

قاصدک با ساقه اش در گفتگو
انچنان گرم محبت که نگو
آن یکی می گفت :با من بد مکن
جان برگت راه من را سد مکن
این یکی میگفت :تنها میروی؟
بی وفا تنها از اینجا میروی؟
قاصدک میگفت من دل داده ام
در مسیر راه باد افتاده ام
سالها در انتظار این شبم
جانم از عشقش رسیده بر لبم
گر ز دامانم نرانی دست را
می شکانی قلب این پابست را
دست از دامان یارش بر کشید
دید با چشمش که یارش میرود
تک گل و تنها نگارش میرود
قاصدک رقصان ز ساقه دور شد
چشم ساقه بر ره او کور شد

حال شعر کی قشنگ تر بود

rain_gh
ارسال پاسخ

اشک هایم که میریزد...

سرم را بالا نگه میدارم

تا نچکد اشکی....

مبادا که دلم بفهمد

من هم مثله او دلتنگم . . .

مرسی"