توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
✅ با هم بیندیشیم
فردی به دکتر مراجعه کرده بود ، در حین معاینه ، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد .
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه : من دکتر واقعی نیستم ! شما این پول رو بگیر بی خیال شو ! بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه ؟!
مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه . بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی !!
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه : اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم
و این است حکایت ما در جامعه ؟!!
قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم
نظرات دیوار ها
جمیع دیوثان
جالب بود..مرسی
واقعا حکایت جامعه ایرانیه
لالایی خوبیه ولی دردناکه
لایک
سلام ممنون
مملکت خونه ایه که منو تو آجراشیم☺
مملکت که نیست ... دیونه خونس
سلام و درود؛ جالب بود.
لایک