متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    قصه ها

  • تعداد نظرات : 8
  • ارسال شده در : ۱۳۹۷/۰۸/۰۶
  • نمايش ها : 209

✅ با هم بیندیشیم

 

فردی به دکتر مراجعه کرده بود ، در حین معاینه ، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد .

دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه : من دکتر واقعی نیستم !  شما این پول رو بگیر بی خیال شو ! بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه ؟!

مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه . بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی !!

مریض لبخند تلخی میزنه و میگه : اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم 


و این است حکایت ما در جامعه ؟!!

قصه ها

برای "بیدار کردن" ما

نوشته شدند ؛

اما تمام عمر

ما برای "خوابیدن"

از آن ها استفاده کردیم

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


samil
ارسال پاسخ

جمیع دیوثان

siamak
ارسال پاسخ

جالب بود..مرسی
واقعا حکایت جامعه ایرانیه

mttuytgh80
ارسال پاسخ

لالایی خوبیه ولی دردناکه

Sam7492
ارسال پاسخ

mohammadsale70 :
سلام و درود؛ جالب بود.
لایک

سلام ممنون

Sam7492
ارسال پاسخ

hamed1373 :
مملکت که نیست ... دیونه خونس

مملکت خونه ایه که منو تو آجراشیم☺

hamed1373
ارسال پاسخ

مملکت که نیست ... دیونه خونس

mohammadsale70
ارسال پاسخ

سلام و درود؛ جالب بود.
لایک