دیوار کاربران


8metri16
8metri16
۱۳۹۷/۰۶/۱۲

چه زیبا میشد این دنیا

اگر شاه و گدا کم بود

اگر بر زخم هر قلبی

همان اندازه مرهم بود

چه زیبا میشد این دنیا

اگر دستی بگیرد دست

اگر قدری محبت را..

به ناف زندگانی بست

،،،،،،مـــهـــربـــون بـــاش،،،،،،


yrezaei90
yrezaei90
۱۳۹۷/۰۶/۱۱

از چهار راه قلبم عبور کردی و هیچ به چراغ قلبم توجه نکردی

اما بدان پلیس قلبم تو را تعقیب خواهد کرد

و برگه ی دوستت دارم مرا ،

زیر برف پاکن های دلت خواهد گذاشت . . !

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۶/۰۶

زندگی یک آرزوی دور نیست؛
زندگی یک جست و جوی کور نیست
زیستن در پیله پروانه چیست؟
زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست
گوش کن ! دریا صدایت میزند؛
هرچه ناپیدا صدایت میزند
جنگل خاموش میداند تو را؛
با صدایی سبز میخواند تو را
زیر باران آتشی در جان توست؛
قمری تنها پی دستان توست
پیله پروانه از دنیا جداست؛
زندگی یک مقصد بی انتهاست
هیچ جایی انتهای راه نیست؛
این تمامش ماجرای زندگیست..
صبحتون زیبا

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۶/۰۶

همین الان
همین لحظه
تو پیرترین سنی هستید که تا حالا بودید و جوانترین سنی که تا ابد خواهید داشت!
پس لذت ببرید…

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۶/۰۵

سلامی گرم درطلوعی زیبا تقدیم شما مهربانان
آرزومیکنم پنجره دلتون
همیشه روبه خوشبختی باز بشه
صبح تون بخیروخوشی
روزتون گلباران

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۶/۰۴

سلام به صبح
سلام به زندگی
که برای بودنش زنده ایم
سلام به مهربانی
که همه بهش محتاجیم

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۴/۲۳

انسان‌ها، با مهرشان کار خورشید را
بر عالم هستی میکنند
به دلهای تاریک
روشنایی می‌بخشند
اندیشه کن،
تا پیشه‌ور مهربانی باشی
هدیه شما عشق و آرامش باشد
تا آسمان در قلبها، جاودان بماند

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۴/۱۷

آرامش به معنای آن نیست که صدایی نباشد، مشکلی وجود نداشته باشد، کار سختی پیش رو نباشد.
آرامش یعنی در میان دغدغه ها، صدا ها، مشکلات و کار سخت،
دلی آرام وجود داشته باشد و بتوانی آرامشت را تقدیم کنی به عزیزانت و آنانی که دوستشان داری …

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۴/۱۴

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرهم به هر زخم است !

alireza81
alireza81
۱۳۹۷/۰۴/۱۳

شبها گذرد که دیده نتوانم بست

مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

باشد که به دست خویش خونم ریزی

تا جان بدهم دامن مقصود به دست