دیوار کاربران


پریسا
پریسا
۱۴۰۳/۰۱/۰۱


Atefe_sh
Atefe_sh
۱۴۰۲/۱۲/۱۶

یـــواش ، یـــواش
زمـسـتـون داره مـیـره

الـهـی غـم وغـصـه هـاتـون
بـــا زمــســتـــون بـــره

دیـگـه هـیـچ وقـت بـر نـگـرده
الــهــی بــهــتــریــن روزهــا

را خـداونــد در بـاقـی مـانـده
ســال نـصــیــبــتــون کــنــه

мя_κıпɢ
мя_κıпɢ
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

+5

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵


به یاد یار دیرینم..
که بر دل ماند و از جان رفت...
به اندوه در نگاه خویش ؛
به یادش قطره شبنم ؛ ز چشمان موج پی در پی ، به گونه چون مسیر رود
بر این دشت گل لاله به روح خسته از ماندن ، بخواند بر جسم بی جانم...
https://drive.google.com/file/d/1AEO_0RPhx-AIAmZymgfRGKK7WFAsKAde/view
به صبح روشن امید ، سحر آواز سر می داد ، خروس بامداد ما ،
که خورشید بر نقابی ابر، به روز تاریک بر دلها ؛
به زنجیر بسته اند مارا ، ز دار خسته از مرده ، به زجر از ناله یاران
سکوتش یک معما شد ؛ به کابوس شب جلاد
به شب بر جمع یارانم ، سکوت مطلق ما بود ، که جوشش از درون ما ، ز رمز چشمک مهتاب
به غفلت از نگاه جغد ، زخواب دشنه دشمن ؛ به آرامش از این غفلت
بخواندیم ؛ قصه از فردا...
https://drive.google.com/file/d/13uhYZAqjZi8sFzmjXENf3R_Ibeuci4Ph/view
غزل سرمست و خندان شد
ترانه در سکوت شب ، بخواب خوش بر اندیشه ،به یاد شوکت یک کوه
بخواند از رویش یک دشت
بر این اندوه بر دلها ،
بخواند از سرو ایستاده ؛ که ریشه زد در یک خاک ؛ به باغ خشم از بیداد
بخواند از ظلمت خورشید ؛ که سوزانید این تن را ، به جرم بودن سایه ، که نقش بر خاک افتاده
بخواند از لاله و شبنم ؛ به خاک خسته از نفرت ؛
به عشق موسم یک باد ، نفس بر باغ جان داده
بخواند از شرم یک لبخند؛ به گور سنگ یک فرزند
به درب خانه مهتاب ؛ زاشک از ناله مادر...
بخواند از رود جاری بخش ، بر این مرداب خوابیده
ز بوی چرک و خونابه ، به خاک تشنه بر بودن
براین قوم به شب خفته ؛ به روز افسون بر باطل
بخواند از قصه فردا
بخواند از قصه امروز
که جوشش از نهان گیرند
ز زخم و ماتم امروز
بسازند عالم فردا...
دلنوشته
https://drive.google.com/file/d/1OzYP5jft6JisnLKnPhDvwMIBlmftKRdt/view

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

تو کجایی؟
در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان
تو کجایی؟
من در دورترین جای جهان ایستاده‌ام
کنارِ تو.
تو کجایی؟
در گستره‌ی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟
ـمن در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام
بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید
برای تو.
شاملو
https://drive.google.com/file/d/13dCtJaKJLs0RpzF3w11baGqJvN1ESY6D/view
فدای تو
دو چشم من
که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند.
ببینمت!
تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح؟
رضا_براهنی
https://drive.google.com/file/d/12QuDZsPeNCFOfD5UHAHqJHDpR7ORxkYP/view

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

کاری با تو نداشتم!
گوشه دنج کافه همیشگی
خلوت کرده بودم
آمدی
قهوه ات را خوردی
چشم هایت را جا گذاشتی
و رفتی
حالا من ماندم
با ازدحام کافه ای شلوغ
با تقدیر و فال همیشگی ام
چشم هایت...
https://drive.google.com/file/d/1ch2z57sVWK653YeLHo3crCtofIievG_v/view

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

در زمستان خشک
در پاییز زرد…
و در بهار سبز می شوند؟
تو باور نکن عشق من!
دوست داشتن اگر
به جان درخت ها هم بیفتد
چهار فصلشان شکوفه باران است …
و تنهایت
افسانه ای می شود در سرزمین های دور
https://drive.google.com/file/d/1Nwj90ct_fc3uRQ45pP30rUQoGY4Mxcvn/view

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

korosh_ts :
خوشبختی
همیشه داشتنِ چیزی نیست.
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشته‌هاست!
«یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است.
{h}

امشب.
نگاه کن به اطرافت
به خوشبختی هایت
به کسانی که
می دانی دوستت دارند
و به خدایی که هرگز
تنهایت نخواهد گذاشت.

درود خوش آمدید


قسم خوردم که دیگر پا به خیالت نگذارم و شب‌ آرام بخوابم،
صبح بدون دغدغه از خواب بیدار شوم،
برای خودم صبحانه آماده کنم و یک فنجان قهوه دبش با آرامشِ تمام بنوشم..
و بعد یک دلِ سیر زندگی کنم..
و امان از شب‌هایی که خیالت رهایم نمیکند،
و قسم‌هایی که شکسته میشود..
https://drive.google.com/file/d/1w96Zc4lLZrtLake05TeClkR4S_pRL40s/view

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۲/۰۵

چه‌قدر دلَ‌م برایِ تو تنگ است
انگار...امشب هم نیستی..
صدایم بزن...!
https://drive.google.com/file/d/1gD0I3JBP7-jSQIFiZ0_fqt7eGTeq02ir/view

hosein12345
hosein12345
۱۴۰۲/۱۲/۰۳

خوشبختی
همیشه داشتنِ چیزی نیست.
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشته‌هاست!
«یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است.