دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۴۰۱/۰۴/۰۱

کاش می‌آمدی و
دوباره از باغ‌ نگاهم انگور می‌چیدی
من هر روز تشنه‌ی نگاه مهربان توأم
و در آرزوی شنیدن صدای تو
دل تنهایم
و شعرهایی که گاهی برایت می‌نویسم
و جان ناقابلی که در تن دارم
و خیال تو که هر شب لابه‌لای موهایم غوطه‌ور می‌شود
همه در انتظار توست.

saeed1360
saeed1360
۱۴۰۱/۰۳/۲۲

از هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.

هر روز چیزی را ترک کردم و هر روز چیزی مرا ترک کرد.

با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،

بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.

پریدن با پرهایی ناپیدا مرا بی پروایی آموخت.

آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است،

باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.

فردا آن را از شانه هایم پایین خواهم گذاشت

زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛

تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقاضاها

و تمناهایش تلف خواهد شد.

رهیدن، رنج بسیار دارد اما پاداشی نیز دارد که آن رنج را التیام میبخشد.

چه ناچاری دلپذیری است که راه رستگاری جز از گذشتن نمی‌گذرد

pariw
pariw
۱۳۹۹/۰۷/۰۹


pariw
pariw
۱۳۹۹/۰۷/۰۹


pariw
pariw
۱۳۹۹/۰۷/۰۹


fa1991
fa1991
۱۳۹۹/۰۴/۱۰


pariw
pariw
۱۳۹۸/۰۷/۰۶

دوست قشنگم

pariw
pariw
۱۳۹۸/۰۷/۰۶


○•shadow•○
○•shadow•○
۱۳۹۸/۰۱/۱۹

مــــراحل زنـــدگی من :

بحـــران کودکی،

بحـــــــران نوجوانی،

بحــــــــــــران جوانی،

بحـــــــــران میانسالی،

بحــــــــــــران کهنسالی و

بحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران مرگ



+5

keyvan1343
keyvan1343
۱۳۹۸/۰۱/۱۵

در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر ...

عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نَبُوَد پند پذیر ...

سعدی