متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • عجب رسمی ست

  • آسمان آبی بود کبوترک دلش هوای پریدن داشت بالهایش رو باز کرد هنوز جای زخم آن سنگ روی بالش بود به پایین نگاه کرد دلش هررری ریخت سرش گیج رفت ترسید!! کمی عقب رفت دوباره به آبی آسمان خیره شد دلش هوای پریدن کرد چشمهایش را بست گرمی نورخورشید روی چشمهای بسته ش سنگینی کرد پلکهایش را گشود آنقدر گرم شده بود که یک آن بال زخمیش را فراموش کرد بال گشود و زیر تابش های گرم خورشید پرواز کرد آبی آسمان محصورش کرد دیگ…
  • منظومه ای دیگر

  • خیالم راحت نیست بلکه خیلی هم ناراحت است عجب منظومیه ست این منظومه شمسی زمینش جای بودن نیست خورشیدش گرم نمیکند و آدمهایش سردن دلم میخواست به منظومه ی دیگری می رفتم