دیوار کاربران


Baran2204
Baran2204
۱۳۹۶/۰۹/۰۹

برای آدم ها همانی باش
كه برايت هستند
بيشتر كه باشی،
سوءتفاهم می شود...

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۰۸

‏از یه سنی به بعد دیگه
نمیشه دوست
صمیمی پیدا کرد

باید مراقب قدیمیها باشید
با جدیدها هیچ وقت
صمیمی نمیشید
حتی اگه زمان هم زیاد
بگذرونید با هم...

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۰۹/۰۸

قبلِ هر چیز بگویم که من آنم که شبی
تا لبِ پنجره رفت و به اتاقش برگشت
گرچه استادِ هنر دست به رویش نکشید
بالِ پروانه شد و نرم و مُنقَّش برگشت

Tarannom1995
Tarannom1995
۱۳۹۶/۰۹/۰۸

هَست ،
اما راستش را بخواهيد بهتر است
كه بگويم نيست...
متوجه منظورم كه ميشويد...؟
اصلا انگار
گير كرده است بينِ بودن و نبودن ها....
و همين نصفه و نيمه
بودن هاست كه تمام ميكند من را...

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۰۹/۰۸

رد انگشت تو بر پیرهن پاره من
برتنم جز اثر مرگ مگر چیزی هست؟
در لباسی که از این معرکه ها میگذرد
سایه بی سر و پایی است اگر چیزی هست
رد انگشت تو بر حلق من و حلق خودت
هر دوتامان سر کیفیم که مرگ آمده است
کفن گرم به تن کن که در این قبر غریب
پیش پای من و تو باز تگرگ آمده است
پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیم
روبرو بودن با عشق جگر میخواهد
این قمار عاقبتش جان مرا می بازد
با تو سرشاخ شدن ، دست قدر میخواهد

Fateme2266
Fateme2266
۱۳۹۶/۰۹/۰۷

حرف را می شود از
حنجره بلعید و نگفت

وای اگر چشم
بخواند غم نا پیدا را...

#مهدی_فرجی

Baran2204
Baran2204
۱۳۹۶/۰۹/۰۷

برای این مردم ؛

هرگز خودت را تغییر مده!
چون اینان هر روز تورا
به یک شکل می خواهند
شکل تصورات غلطشان
که فکر می کنند
تنها حقیقت درست جهان است...

#هرتا_مولر

elaheh_62
elaheh_62
۱۳۹۶/۰۹/۰۷

زندگی کوتاه است
نه غمش می ارزد
و نه شادی ماندن دارد
بهترین راه برایت این است
که بخندی و بخندی و بخندی
به غمش
به کمش

  

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۰۹/۰۷

آسمون رنگ نگاته
زمین اندازه ی دستت
تو به فکر ریزش من
من جلودار شکستتات
من به فکر روز آخر
تو به فکر یه شروعی
من مشرق غروبم
تو تو مغرب طلوعی
واسه تو تمومه دیگه
من پی یه اتفاقم
من پی یه جرعه عشقم
توی خلوت اطاقم

nimaarena
nimaarena
۱۳۹۶/۰۹/۰۷

ریشه در خون دلم برده درختی كه من است
من كه صد زخمم از این دست و تبرها به تن است
ای غریبان سفر كرده! كدامین غربت
بدتر از غربت مردان وطن در وطن است؟
چاه دیگر نه همان محرم اسرار علی
چاه مرگی است كه پنهان به ره تهمتن است
این نه آب است روان پای درختان دیگر
جو به جو خون شهیدان چمن در چمن است
و آنچه در جنگل از اطلال و دمن می بینی
مدفن آن همه جان بر كف خونین كفن است
بی نیازند ز غسل و كفن اینان را غسل
همه از خون و كفن ها همه از پیرهن است