اندکی پایین تر از دیوانگی ...

اندکی پایین تر از دیوانگی : حالم بد است
گرچه صدها فتنه در سر ، لیک احوالم بد است

بر سر این سفره گر نان و خوراکی هم نبود
واضح آن باشد که حتی حال بقالم بد است

بخت ما را در کویرِ خشک ِ اختر زد رقم
مطمئن هستم که بختم خوب ، رمالم بد است

قال شاعر : «گاه بایستی که اِن قُلت آوریم؛
تا بپیچانیم » لیکن پیچ اِن قَالم بد است

یا بد است و یا کج است این پیچ را روغن زدم
گرچه این چیزی که من فی الحال می مالم «بد است» !

یک نفر رد شد از اینجا گفت شعرت مال نیست
باشد اصلاً راست می گویند ، اموالم بد است

آنکه با درد همین اموال شب را ناله کرد
خوب می فهمد که در معنی چرا مالم بد است !

ای که در اندیشه ات «کج» نیستی مال مرا
«راست» می پندار ؛ «امروزی که بد حالم» بد است!!

«قال» یا فرعون : اینجا شاعری چت کرده است
آآآآخخخخ فرعون آدم خوبی نبوده فی المثل «قالم» بد است

!