بلاگ كاربران
فردی مسلمان همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد :
خدایا ! جان این همسایه کافر من را بگیر, مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)
زمان گذشت و مسلمان بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد .
مسلمان سر نماز می گفت خدایا ممنونم ک بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس ... !
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد ،دید این همسایه کافر است ک غذا برایش می آورد.
از آن شب ب بعد، مسلمان سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد. من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی!!!
حکایت خیلیاست
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
داستان با معنی و زیبایی بود
لایک
ممنونم جالب بود و آموزنده
درسته کاملا ممنون از نگاهتون
این مرتیکه به ظاهر مسلمان فکر نکنم اصلا مسلمان باشد مسلمانی فقط به خواندن نماز و روزه وووونیست بلکه مسلمان کسی است که به فکر برادر مومن خود باشد وبه دادش برسد .نه به ظاهر نماز بخواند ومردم ازاری کند .ممنونم از دوست عزیزوگرامی با این بلاگ بسیار با ارزش
ممنون دوست عزیز
اخی
اینجور آدما زیادن متآسفانه فکر میکنن خدا فقط خدای خودشونه
البته منظور از این داستان افرادی هستند که شناختی از خداوند ندارند و فقط ادعای مسلمانی دارند..
سپاس از حضورتون
ممنون از حضورت عزیزم
جالب بود سپاس
اینجور آدما زیادن متآسفانه فکر میکنن خدا فقط خدای خودشونه
عجب آدمی بوده ها!!!! :/