بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
رفت و رفتيم
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۷/۰۴
- نمايش ها : 251
هر چه رفتیم و رفتیم ، از این رفتنها به چیزی جز حسرت نرسیدیم ، که آخر رسیدیم به راهی که حتی بن بست هم نبود ، و آنجا او دیگر مال من نبود
نه به فکر این بودم که گذشته های تلخ دوباره تکرار شوند ، نه فکر میکردم که شاید روزی دوباره تنها شوم
دلم گرفته و هیچ حسی به زندگی ندارم ، شاید این شعر خودم را هم دیگر نخوانم
هر چه می آیم به عشق او نمیرسم
از این دور دستها چیزی شبیه عشق ، به رنگ وفا
به خیال اینکه عشقی باشد همچنان در حال آمدنم
و این دل خوش باورم نمیداند که او دارد میرود
من به سوی او می آیم و او از من دورتر میشود
آنقدرها عاشقم که حس میکنم انگار او به من نزدیکتر میشود
کاری که با دلم کرد ، احساسی که از دلم ربود ،در توان هیچ بی وفایی نبود
و او دست من، با هر چه بی وفاست را از پشت بسته بود ، نه به من میگفت دوستت دارد و نه حرف رفتن زده بود
شاید اگر از آغاز چشمانم را باز کرده بودم ،در چشمانش رنگ بی محبتی ها را میدیدم ، اما افسوس که در آن لحظه چشمانم را بسته بودم و محو آرزوهای شیرین ،با او بودم!
و این دل گرفته و خوش خیالم به کجاها میرود؟ به امید چه کسی این همه دلتنگی ها را با خود میبرد
هر چه رفتیم و رفتیم ، از این رفتنها به چیزی جز حسرت نرسیدیم ، که آخر رسیدیم به راهی که حتی بن بست هم نبود ، و آنجا او دیگر مال من نبود
نه به فکر این بودم که گذشته های تلخ دوباره تکرار شوند ، نه فکر میکردم که شاید روزی دوباره تنها شوم
دلم گرفته و هیچ حسی به زندگی ندارم ، شاید این شعر خودم را هم دیگر نخوانم
قشنگ بود
لایک
لایک....