توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
حکایت گرگ ولک لک
- تعداد نظرات : 6
- ارسال شده در : ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
- نمايش ها : 187
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است.
*وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی*
دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب...
نظرات دیوار ها
میگه ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جمله آخر
حتما ولی باز باید خوب بود
تشکر
✔
زیبا، فقط اون جمله آخرش یکم بی ربط بود