دیوار کاربران


yrezaei90
yrezaei90
۱۳۹۷/۰۴/۱۱

صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما

تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۴/۱۱

پيش از اينها فکر مي کردم که خدا

خانه اي دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتي از الماس خشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج و بلور

بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برف کوچمي از تاج او

هر ستاره، پولکي از تاج او

اطلس پيراهن او، آسمان

نقش روي دامن او، کهکشان

رعدو برق شب، طنين خنده اش

سيل و طوقان، نعره توفنده اش

دکمه ي پيراهن او، آفتاب

برق تيغ خنجر او مهتاب

هيچ کس از جاي او آگاه نيست

هيچ کس را در حضورش راه نيست

بيش از اينها خاطرم دلگير بود

از خدا در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين

خانه اش در آسمان، دور از زمين

بود، اما در ميان ما نبود

مهربان و ساده و زيبا نبود

در دل او دوست جايي نداشت

مهرباني هيچ معنايي نداشت

هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا

از زمين، از آسمان، از ابرها

زود مي گفتند: اين کار خداست

پرس وجو از کار او کاري خطاست

هرچه مي پرسي، جوابش آتش است

آب اگر خوردي، عذايش آتش است

تا ببندي چشم، کورت مي کند

تا شدي نزديک، دورت مي کند

کج گشودي دست، سنگت مي کند

کج نهادي پاي، لنگت مي کند

با همين قصه، دلم مشغول بود

خواب هايم خواب ديو و غول بود

خواب مي ديدم که غرق آتشم

در دهان اژدهاي سرکشم

در دهان اژدهاي خشمگين

بر سرم باران گرز آتشين

محو مي شد نعرهايم، بي صدا

در طنين خنده اي خشم خدا

نيت من، در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي کردم، همه از ترس بود

مثل از بر کردن يک درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه

مثل تنبيه مدير مدرسه

تلخ، مثل خنده اي بي حوصله

سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تکليف رياضي سخت بود

مثل صرف فعل ماضي سخت بود

Negin_A
Negin_A
۱۳۹۷/۰۴/۱۰

دلتنگى شكل سيم خارداره، ميپيچه دورت، هرچى بيشتر ميگذره، هرچى بيشتر تلاش ميكنى ازش رها شى فقط بيشتر آسيب ميبينى. يه وقتايى انقد ميره تو گلوت فرو كه نفس كشيدنتم مشكل ميشه.

Negin_A
Negin_A
۱۳۹۷/۰۴/۰۷

حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد ،
اما چند كودک را بر سر بركه ديد

پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند ، همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد ، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .

پرنده با خود انديشيد كه اين مردى با وقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست!
پس نزديک شد ، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد!

شكايت نزد سليمان برد ، پیامبر آن مرد را احضار کرد ، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد!

آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت : چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند!
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد ...

و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد ، تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند

Negin_A
Negin_A
۱۳۹۷/۰۴/۰۵

از بین اشکالِ هندسی،
دایره ها دوست داشتنی ترند…

کاش همه ی آدم ها دایره بودند،
دایره ای که
نه گوشه ای دارد برایِ زخم زدن،
نه مارپیچی برای دور زدن…

AghHamid
AghHamid
۱۳۹۷/۰۴/۰۵

من مشکلات زیادی دارم اما،

لب های من از آن خبر ندارد.

آن ها همیشه می خندند…


amir_sakett
amir_sakett
۱۳۹۷/۰۴/۰۳

ایران با رشد و ارتقای هر ایرانی، جهانی خواهد شد؛ پس از خودم آغاز می‌کنم

امروز یه کار اداری داشتم و رفتم ادارهٔ ایکس.

جناب آقای کارمند [عبوس، نگاهش مثل دختری بود که انگاری بهش ایجاد مزاحمت کردی]

کارمو که بیشتر از پنج مین طول نمی‌کشید، همش کِش می‌داد [حس کسی رو داشتم که انگاری یکی،

یه کامیون سیر و پیاز خورده و داره روی صورتم <<هااا >> می‌کنه و هر از گاهی با بادشکمِ معطر به بوی

تخم‌مرغ، داره بادم می‌زنه]

روی دیواری که پشتِ <<نکارمند>> بود، یه کاغذی چسبونده بودن و مزین به تایپ این جملات گهربار

کرده بودن: (هرگونه توهین به کارمندان دولتی، xماه زندان و yضربه شلاق داره و...)

جمله منو خیلی تحت تأثیر قرار داد و کلی منو گورخوند لذا از صندلیم بلند شدم و به

نکارمنده گفتم: اون متن خیلی جالبه؛ فقط یه نکتهٔ بسیار مهم قانونیش از قلم افتاده و بهتره که

در ادامه‌اش، عکس یه شیشه نوشابه رو نیز چاپ کنید و زیرش بنویسید: (آهااای ارباب رجوع؟!

اگه ازت خوشمون نیادا، این شیشه نیز در وجود مبارک اربابم که شما باشی، استعمال خواهد شد)

گفتم: مرد ناخوب، دوساعته داری با تلفن حرف می‌زنی و با عصبانیت به همه جواب میدی،

تـــو شبیه سیستم‌عامل داس کامپیوتری، چرا همش می‌هنگی؟؟؟

بابا، مگه ارث باباتو خورده‌ایم؟ اگه عاره شماره کارتتو بده تا واریز کنیم والا.

مدیرش از سروصدا و بگومگوی ما، سروکله‌اش پیدا شد و منو برد اتاقش.

با متانت بهم می‌گه: اتفاقاً ایشون پسر خیلی خوبیه!

به مدیرخان گفتم: پسر خوب در اینجا کسی هست که مراجعه‌کننده‌هارو

مورد تکریم و احترام قرار میده و کارشو خوب انجام میده وگرنه والا بنده برای

تحقیقات ازدواج با ایشون پیشتون نیومدم که دارین ازش تعریف و تمجید می‌کنین!

بگذریم اما قضیهٔ امروز، تلنگری زد تا به راهکارها فکر کنم و در مورد یکی از

معضلات بزرگ جامعه بنویسم.

تجویز راهکار:

۱- صاحبان شرکت‌های خصوصی موقع پرداخت حقوق، به رایانامهٔ (ایمیل) کلیهٔ پرسنلشون این جمله رو یادآوری کنند:

حقوق شما توسط مشتریان پرداخت می‌شود.

۲- شرکت‌های دولتی هر روز از طریق رایانامه به جمیع کارمندانشون این متن رو ارسال کنند:

حقوق شما توسط مردم پرداخت می‌شود.

۳- هر دوی شرکت‌ها (خصوصی و دولتی) برنامه‌های آموزشی و دوره‌های کوتاه‌مدت برای پرسنل دربارهٔ

ارائهٔ خدمات بهتر به مشتریان و رضایت آنان ترتیب دهند.

اورمزدا...

ایزدا...

به همهٔ مسئولین ما، مدیران ما، سهام‌داران ما، کارمندان رده پایین و رده میانی و فوقانی ما بیاموز:

اصل اول و آخر بقای شرکت‌ها و سازمان‌ها و در کل کشور در این جمله نهفته است:

رضایت مشتری و مخاطب و مردم...

به اشتراک بگذارید تا آفریده شود

Negin_A
Negin_A
۱۳۹۷/۰۳/۱۴

روزی فراموش میکنم
رفتنت را، نخواستنت را، نداشتنت را....
اما دوست داشتنت را نه !
مگر میشود احساس را فراموش کرد...
فقط آن را گوشه یِ دلم قاب میگیرم
و گه گاهی یادی از تو در من زنده میشود
خاطراتت از ذهنم عبور میکنند
و رفتنت
تازه میشود
بغض میشود
اشک میشود.....

SukoT
SukoT
۱۳۹۷/۰۳/۱۲

امروز آنقدر سرگرم
دوست داشتن زندگی باش
که هیچ فرصتی برای
نفرت نداشته باشی
هر روز فرصتی تازه است
تا بهتر از دیروز باشی...

mehdi10001
mehdi10001
۱۳۹۷/۰۳/۰۹

زندگی به من یاد داده

برای داشتن آرامش و آسایش

امروز را با خدا قدم بر دارم

و فردا را به او بسپارم …

زندگی زیباست!