دیوار کاربران


moritez
moritez
۱۴۰۲/۰۶/۲۰

moritez :
سلام مخلص اقامرتضی گل{67}

+++++

سلام اقا رضا مهربون


(:
(:
۱۴۰۲/۰۶/۲۰

سلام مخلص اقامرتضی گل

+++++

moritez
moritez
۱۴۰۲/۰۶/۱۹

moritez :
زندگی مبارزه‌ای دائم بین فرد بودن و عضوی از جامعه بودن است.

+++++

Big

(:
(:
۱۴۰۲/۰۶/۱۹

moritez :
لایکک داشت

سلام مخلص داداش آرمین گل وگلاب خیلی چاکرم

(:
(:
۱۴۰۲/۰۶/۱۹

زندگی مبارزه‌ای دائم بین فرد بودن و عضوی از جامعه بودن است.

+++++

moritez
moritez
۱۴۰۲/۰۶/۱۶

moritez :
اجازه ندهید آنچه که نمی‌توانید انجام بدهید،

مانع انجام کاری شود که می‌توانید انجام بدهید.

سلام مخلص داداش مرتضی وقت بخیر{67}

+++++

داشت

(:
(:
۱۴۰۲/۰۶/۱۶

اجازه ندهید آنچه که نمی‌توانید انجام بدهید،

مانع انجام کاری شود که می‌توانید انجام بدهید.

سلام مخلص داداش مرتضی وقت بخیر

+++++

moritez
moritez
۱۴۰۲/۰۶/۱۴

moritez :
گاهی بعضی‌ها با ما جور در می‌آيند،
اما همراه نمی‌شوند،
گاهی نيز آدم‌هايی را می‌يابيم
كه با ما همراه می‌شوند
اما جور در نمی‌آيند.
گاهی اويی را كه دوست می‌داری احتياجی به تو ندارد
زيرا تو او را كامل نمی‌كنی.
تو قطعه گمشده او نيستی،
تو قدرت تملک او را نداری.
گاه نيز چنين كسی تو را رها می‌كند
و گاهی نيز چنين كسی به تو می‌آموزد
كه خود نيز كامل باشی،
خود نيز بی‌نياز از قطعه‌های گم شده.
او شايد به تو بياموزد كه خود به تنهايی سفر را آغاز كنی،
راه بيفتی،
حركت كنی.
او به تو می‌آموزد و تو را ترک می‌كند،
اما پيش از خداحافظی می‌گويد:
شايد روزی به هم برسيم،
می‌گويد و می‌رود
و آغاز راه برايت دشوار است.
اين آغاز، اين زايش،‌
برايت سخت دردناک است.
بلوغ دردناک است،
وداع با دوران كودكی دردناک است،
كامل شدن دردناک است،
اما گريزی نيست.
و تو آهسته آهسته بلند می‌شوی
و راه می‌افتی و می‌روی
و در اين راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می‌شود،
اما آبدیده می‌شوی
و می‌آموزی كه از جاده‌های ناشناس نهراسی،
از مقصد بی‌انتها نهراسی،
از نرسيدن نهراسی
و تنها بروی و بروی و بروی...
شل_سیلوراستاین

{67}
+5


shab
shab
۱۴۰۲/۰۶/۱۳

گاهی بعضی‌ها با ما جور در می‌آيند،
اما همراه نمی‌شوند،
گاهی نيز آدم‌هايی را می‌يابيم
كه با ما همراه می‌شوند
اما جور در نمی‌آيند.
گاهی اويی را كه دوست می‌داری احتياجی به تو ندارد
زيرا تو او را كامل نمی‌كنی.
تو قطعه گمشده او نيستی،
تو قدرت تملک او را نداری.
گاه نيز چنين كسی تو را رها می‌كند
و گاهی نيز چنين كسی به تو می‌آموزد
كه خود نيز كامل باشی،
خود نيز بی‌نياز از قطعه‌های گم شده.
او شايد به تو بياموزد كه خود به تنهايی سفر را آغاز كنی،
راه بيفتی،
حركت كنی.
او به تو می‌آموزد و تو را ترک می‌كند،
اما پيش از خداحافظی می‌گويد:
شايد روزی به هم برسيم،
می‌گويد و می‌رود
و آغاز راه برايت دشوار است.
اين آغاز، اين زايش،‌
برايت سخت دردناک است.
بلوغ دردناک است،
وداع با دوران كودكی دردناک است،
كامل شدن دردناک است،
اما گريزی نيست.
و تو آهسته آهسته بلند می‌شوی
و راه می‌افتی و می‌روی
و در اين راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می‌شود،
اما آبدیده می‌شوی
و می‌آموزی كه از جاده‌های ناشناس نهراسی،
از مقصد بی‌انتها نهراسی،
از نرسيدن نهراسی
و تنها بروی و بروی و بروی...
شل_سیلوراستاین


+5

korosh_ts
korosh_ts
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

161
O