توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
قصه ۲و ۲ میشود ۴ را..
بارها معلمم آموخت...
قصه آب و نان و بابا را
بارها معلمم از سر گفت...
لیک هرگز کسی نگفت، نگفت
مرگ در جوی زندگی جاریست...
حرفها هم فریب تکراری است...
آه...حتی نفس کشیدن اجباری است...!
قصه، ابر و باد و مه و خورشید را،
صد بار معلمم تکرار کرد...
لیک ،هیچ دستی روی تخته سیه ننوشت:
بچه جان ،
بر حباب خانه مکن...حباب میشکند.
نظرات دیوار ها
زیبا
لایک