بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    اشعار زیبا

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۴/۰۷
  • نمايش ها : 372

 

پارسایی را دیدم به محبت شخصی گرفتار نه طاقت صبر و نه یارای گفتار. چندانکه ملامت دیدی و غرامتکشیدی ترک تصابی نگفتی و گفتی

کوته نکنم ز دامنت دست

ور خود بزنى به تیغ تیزم

بعد از تو ملاذ و ملجائی نیست

هم در تو گریزم ار گریزم

باری ملامتش کردم و گفتم : عقل نفیست را چه شد تا نفس خسیس غالب آمد؟ زمانی بفکرت فرو رفت و گفت:

هر کجا سلطان عشق آمد نماند

قوّت بازوی تقوی را محل

پاکدامن چون زید بیچاره اى

اوفتاده تا گریبان در وحل

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


rezaazadd
ارسال پاسخ