متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • خرمگس

  •     بعضي وقت ها برخي چيز ها چنان روي روح و جانت اثر مي گذارند، كه حتي وقتي از خلال سالها به آنها فكر مي كني، وجودت را مي لرزانند. ممكن است مثل همان اولين بار اشكت را در نياورند ولي همان حس آشناي دلتنگي را در وجودش آتش مي زنند. بعضي وقت ها كتابي مي خوانم كه با تمام وجود حس مي كنم اثرش را مثل خراشي بر روحم باقي مي گذارد. اثر زخمي كه نمي دانم دائمي با من مي ماند يا حوادث سالهاي بعدي كه هنو…
  • راهنمای جامع شکلکهای همخونه (بخش دوم)

  • لیست کامل شکلکهای همخونه (بخش دوم)   {trol1} {trol2} {trol3} {trol4} {trol5} {trol6} {trol7} {trol8} {trol9} {trol10} {trol11} {trol12} {trol13} {trol14} {trol15} {trol16} {trol17} {trol18} {trol19} {trol20} {trol21} {trol22} {trol23} {trol24} {trol25} {trol26} {trol27} {trol28} {trol29} {trol30} {trol31} {trol32} {trol33} {trol34} {trol35} {trol36} {trol37} {trol38} {trol39}…
  • راهنمای جامع شکلکهای همخونه (بخش اول)

  • شکلکهای جدید ± ℅ ∆ ° π ~ ¶ ≠ ≤ ≥ (mp1) (mp2)     لیست کامل شکلکهای همخونه (بخش اول)   :) ;) :( :D :P :-* =(( :-o X-( :abro :-S :-B :sheytoon B-) :-(( m/ :elahi :| o:-) :-$ :-c I-) :دست دست :-? =P~ 8-| :boogh :-x =)) :-/ :khejalat :-)) :vaa :-L :aow [-( :hoof :khodaya ~x( :soot [-X @-) :hey X_X L-) :-w :khab 8-} #-o :^O :…
  • ارزش ....

  • « ... سعی کردم دو عدد 14 و 18 را در ذهنم مجسم کنم. اما حالا بعد از توضیحات پروفسور آنها دیگر برای من صرفاً 2 عدد معمولی نبودند. انگار 18 مخفیانه بار سنگینی را بر دوش می کشید و 14 در سکوت، نقصان وحشتناک خود را می پذیرفت»   ارزش مفهموم عجیبیه ... چرا یک چیزی ارزشمنده و یک چیزی بی ارزش ... آیا همیشه اون ارزش از ذات اون شی میاد ....   اما بعضی وقتی، بعضی چیزها هستند که ارزششونو ن…
  • انتقام ...

  • انتقام هيچ وقت يه خط صاف و مستقيم نيست ...يه جنگله... و مثل جنگل خيلي راحت راه را گم ميکني... ...و يا فراموش می کني که از کجا اومدي                                                   «هاتوری هانزو»     …
  • قلب برای فروش ....

  • برای همه اونایی که الان اینطورین   بخندید که دو روز دنیا ارزششو نداره  
  • آرزوهای خاموش ...

  •   یکی از آرزوهام اینکه یه کتاب فروشی راه بندازم با این حس و حال بعدشم اون وسط، سه چهار تا صندلی راحتی بزارم تا جوونا بیان بشینن روش و کتاب بخونن منم اون وسط نگاشون کنم و با خودم بگم: کجایی جوانی که یادش بخیر