متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


asaaal
asaaal
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

♥ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﯿﻢ♥
♥ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ♥
♥ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﻮﯾﻢ♥
♥ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺷﻮﯾﻢ♥
♥ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ♥
♥ﺩﻭﺭﻩ ﺑﺒﻮﯾﯿﻢ♥
♥ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﯿﻢ♥
♥ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ♥
♥ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ♥
♥ﺍﺣﺴﺎﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ♥
ܓ✿سلام صبح زیبایتان بخیرܓ✿
ܓ✿روزتون ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ ܓ✿

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

آنچه از سر گذشت ، شد سرگذشت

حیف بی دقت گذشت ، اما گذشت

تا که خواستیم یک دو روزی فکر کنیم

بر در خانه نوشتند ، درگذشت ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

جای آن دارد که چندی همره صحرا بگیرم

سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخنها، نکته ها از انجمنها

بشنو ای سنگ بیابان، بشنوی ای باد و باران

با شما همرازم اکنون

با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من ، در میان انجمن

گاهی اگر آهی کشد دلها بسوزد

یک چنین آتش به جان،مصلحت باشد همان

با عشق خود تنها شود ، تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر، در پی لیلای خویشم

عاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم

تا به سویش رهسپارم، سر ز مستی بر ندارم

من پریشان حال و دلخوش، با همین دنیای خویشم

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

••• آنقدربرای توبوده ام که دیگر؛

من برایم غریبه است

اینگونه است که،

وقتی بروی،میمیرم

چون؛نه تورا دارم

ونه خودم را •••


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

نشسته ام ..خسته ام

دیڪَر قایق نمیسـازم

پشت دریاها هرخبـرے

ڪه میخواهــد باشد

وقتي ازتو خبرے نیست

قایق میخواهـم چڪارمرا

همیڹ جزیره ے ڪوچڪ

تنهایي هایم بس است...


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱

پنجشنبه هست شاخه گلي بفرستيم
براي تموم آنهايي كه در بين ما نيستند
ولي دعاهاشون هنوز كارگشاست
يادشون هميشه با ماست
و جاشون بين ما خاليه
شاخه گلي به زيبايي يك فاتحه وصلوات


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۳۰

چـه خـوب اسـت آدمها یـک نفـر را هـر روز دوسـ♥ــت داشتـه باشنـد

نـه هـــر روز یــک نــفــــر را ....!!

ELENA23
ELENA23
۱۳۹۵/۰۲/۳۰

نیمی از جهان، افرادی هستند که چیزی برای گفتن دارند
و نمی توانند بگویند؛
و نیم دیگر افرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند،
ولی همیشه حرف میزنند.

- رابرت فراست

ELENA23
ELENA23
۱۳۹۵/۰۲/۲۹

شهرزاد:
منو تو تلاش کردیم دنیامونو عوض کنیم...
ولی این دنیاس که داره ما رو عوض میکنه...!

شهرزاد - حسن فتحی

ELENA23
ELENA23
۱۳۹۵/۰۲/۲۹

بیچاره پاییز ...

دستش نمک ندارد!

این همه باران به آدم ها می بخشد اما

همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او می زنند ...

خودمانیم ...

تقصیر خودش است؛

بلد نیست مثل «بهار» خودگیر باشد

تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه

سال تحویلی را هدیه دهد!

سیاست «تابستان» را هم ندارد که

در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد

ولی از پشت خنجری سوزناک بزند ...

بیچاره ...

بخت و اقبالِ «زمستان» هم نصیبش نشده که

با تمام سردی و بی تفاوتی اش این همه خواهان داشته باشد!

او «پاییز» است

رو راست و بخشنده!

ساده دل

فکر می کند اگر تمام داشته هایش را

زیر پای آدم ها بریزد، روزی ... جایی ... لحظه ای ...

از خوبی هایش یاد می کنند!

خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را

به پای محبتش نمی گذارند …

عادت آدم ها همین است …!

یکی به این پاییز بگوید آدم ها یادشان می رود که

تو رسم عاشقی را یادشان داده ای!

دست در دست معشوقه ای دیگر

پا بر روی برگ هایت می گذارند و می گذرند

تنها یادگاری که برایت می ماند ...

«صدای خش خش برگ های تو بعد از رفتن آنهاست» ...!

ناراحت نباش پاییز!

این مردم سال هاست به هوای بارانی می گویند … خراب!