عزیزان این جهان بی اعتبار است، ، بظاهر گرچه پرنقش ونگار است،،..
به لالایی دنیا دل نبندیم،، که این لالا فریب روزگاراست،،..
کنارهر پیاده اسب نتازیم، نه هر مرکب نشین دایم سوار است؛؛..
بگیریم پند از شاهان دنیا .. گهی حاکم گهی در پای داراست،،.
به برد وباخت دنیا دل نبازیم، که این دنیا چو یک میزه قمار است، .
به زور بازو و قدرت ننازیم، که پیری باضعف وسستی انتظار است .
،، ملنگ کن راه راستی پیشه خود، که فردا روز محشر این بکار است......
- جنسیت : زن
- سن : 28
- کشور : ایران
- استان : اصفهان
- شهر : اصفهان
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : انتخاب كنيد
- رنگ مو : انتخاب كنيد
- رنگ چشم : انتخاب كنيد
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : انتخاب كنيد
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : انتخاب نشده
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟
دلتنگ کسی هستم
که برای بوسیدنم
لب ندارد
برای در آغوش کشیدنم، دست
و نه حتی صدا
که بگوید:
رویا!
از وقتی مرده ام
عاشقترت شده ام.
بیدار شو!
من تمام شب را
با لالایی عشق تو
بیدار مانده ام
بیدار شو!
مرا احساس کن
ببین
جای بوسه هایم
روی لب هایت شکوفه داده اند
و تو ....
از فردا
انگشت نمای تمام مردم شهر خواهی بود
بیدار شو...
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر ز استادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم.
***
در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش.
***
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه کز زمین می روید
خالیست که بر رخ نگاری بوده است.
ابریشم سیاه دو چشمت
یاد آور شبی زمستانی است
من بی ردا
بدون وحشت دشنه
شادمانه خواب می رفتم
ابریشم سیاه دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می روم
و می میرم.