بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
هم اندیشی .. :)
- تعداد نظرات : 31
- ارسال شده در : ۱۳۹۸/۰۴/۰۷
- نمايش ها : 871
سلام به همه عزیزان :)
روزتون خوش .
توی این پست مطلب آموزشی ای در کار نیست .
فقط چند تا سوال دارم که لطفا و در حد امکان طوری جواب بدین که از نظرتون واقعیته
نه اینکه فقط یه پاسخ ِ شعاری داده بشه .
فواید این مطلب قطعا تو کامنتای شما پیدا میشه .
هر جمله ای که کامنت میکنید ممکنه برای خیلیها مفید باشه
و مسیرشونو هر چند کم ، تغییر بده .
خب بریم سراغ سوالات .
1 . بنظرتون کجای زندگی مشترک باید مکث کرد و به ادامه دادن ِ اون رابطه شک کرد ؟
2 . دیدگاهتون در مورد آزادی چیه ؟ ( دقت کنین منظورم بی بند و باری و افراط نیست ) . آزادی های معقول .
3 . آیا حاضرین فردی رو که حق این نوع آزادی رو ازتون گرفته و زندگی رو براتون سخت کرده رو
بخاطر حرف مردم داخل زندگیتون نگه دارین ؟
4 . حاضرین به خاطر کسی که همسرتون محسوب میشه ، خودتون رو تا حد زیادی تغییر بدین ؟
( از لحاظ پوشش ، عقاید مذهبی ، سیاسی و .. )
5 . اگر ادامه دادن یک رابطه ( بخصوص ازدواج ) به دلایل مختلف براتون سخت شده باشه
حاضرید ریسک جدایی و طلاق رو بپذیرید و در عوض از حقوق خودتون ، حرمت و عزت نفستون دفاع کنید ؟
میدونم که پاسخ خیلی هاتون به سوال پنجم مثبته .
ولی ازتون میخوام که دوباره جدی تر بهش فکر کنید .
هممون میدونیم تو جامعه ای هستیم که شرایط زندگی بعد از طلاق سخته
و اطرافیان اون رو سخت تر هم میکنن .
مخصوصا برای خانوم ها که معمولا حمایت بعد از طلاق رو از لحاظ خانوادگی ندارن ( خصوصا جاهای سنتی تر )
و در صورت نداشتن منبع مالی ، یا داشتن فرزند ممکنه سالها مجبور به ادامه زندگی ای بشن که ازش بیزارن .
بیاید قبول کنیم که خیلی وقت ها حتی مشاوره هم کارساز نیست .
* پس با در نظر گرفتن اینکه تو خیلی از نقاط کشورمون ،
( به خصوص شهرهای کوچیکتر ، با تفکرات سنتی تر و بسته تر ) هنوز هم فکر کردن به طلاق
یه جورایی تابو و خلاف عرف جامعه در نظر گرفته میشه .
حالا با فرض این که این شرایط رو دارین ، آیا باز هم جوابتون به سوال پنجم مثبته ؟
اگر یک خانم با این شرایط باشین ، آیا این ریسکو میپذیرین ؟
و اگر آقا هستین ، و فردی از خونواده و اطرافیانتون
بخواد با یه تصمیم منطقی از همسرش جدا بشه آیا از تصمیمش حمایت میکنید ؟
.
.
.
.
..
ازتون میخوام با دقت فکر کنید ، و با حوصله جواب سوال ها رو بدین .
و تو نظرات با هم تعامل داشته باشین . اگه با نظری موافق یا مخالفین اعلام کنید .
منتظر نظراتتون هستم
" روانشناسی همخونه "
2.اختیار ابرازِ عمل و کلام بدون ترس از عواقب
۳.چنین کسی اصن داخل نمیشه که بخوام نگهش دارم
۴.خیر
۵.بله
راجع به ۵؛ معمولا خانواده ها پشت فرزنداشون درنمیان برای طلاق, به علت همون باورایی که گفتی...
اما من فکر میکنم اگر بتونیم از بچه هامون شخصیت های مستقل و به خودمتکی بسازیم دیگه برای تصمیمات زندگی چشمشون به حمایت خانواده و اطرافیان نیست
سلام مرسی از موضوع جالبت فرشته❤:aow
سلااام عزیزم
۳.چنین کسی اصن داخل نمیشه که بخوام نگهش دارم
( بعضیا اولش هیچ جوری نشون نمیدن والا ، معمولا تو مشاوره قبل ازدواج تشخیص میدن ولی نمیدونم چجوری نقششونو خوب بلدن اینا )
راجع به ۵؛ معمولا خانواده ها پشت فرزنداشون درنمیان برای طلاق, به علت همون باورایی که گفتی...
اما من فکر میکنم اگر بتونیم از بچه هامون شخصیت های مستقل و به خودمتکی بسازیم دیگه برای تصمیمات زندگی چشمشون به حمایت خانواده و اطرافیان نیست
( موافقم باهات )
البته الان یه کم بیشتر جا افتاده من دوروبرم خیلی دیدم که اتفاقا شدیدا حامی این تصمیم بودن ، چون بچشون از زندگیش راضی نبوده و سختی میکشیده از نظرهای مختلف حالا طرف اخلاقش درست نبوده یا چیزای دیگه
بنظرم این حمایته خیلی خوبه . بشرطی که باعث نشه آدم سریع بره سراغ طلاق
مرسی که هستی
پسره؟
خدای من...
خدافس
دقیقا
پسره
یه ندایی در درونم میگه: نکنه عاشقِ منه؟
چی؟
خودشیفته؟
ملت، اعصاب معصاب هم ندارن والا
مجردن
همون NEO درسته ؟ :-?
دوشنبه امتحانشو دارم :D ( آزمون های روانی )
یه چیزای کلی ازش میدونم ، هنوز مطالعه آزاد ندارم درموردش ، که باید برم دنبالش {50}
کاش منم یاد بگیرم :elahi
البته اگه همون منظورته
(خیلی ممنون، نکتۀ ظریفی بود) = تمنا میکنم خخ
(در این مورد، فکر میکنم پرسشم رو یهجوری مطرح کردم که منظورم رو واضح نتونستم برسونم. منظورم از آزادی، «حق انتخاب» در زمینههایی مانندِ
سلایق شخصی و لذتهایی که ممکنه اطرافیانمون ما رو ازشون محروم کنند، هست؛ مثلاً درمورد انتخابِ شغلِ دلخواه (فلانی! حق نداری فلان جا کار کنی)
یا در مورد گردش و تفریح (از فلانی خوشم نمیآد یا دوس ندارم که باهاش رفتوآمد بکنی) = آهان! خب برای من، این موارد فرق میکنه چون کافیه که سه جلسه
قبل از ازدواج باهاش صحبت بکنم تا بهصورت نسبی بتونم شخصیتش رو تجزیهوتحلیل بکنم (مدل 5 عاملی شخصیت) لذا پاسخهای من در اینجا مثمرثمر نخواهد بود.
(یه دوستی میگفت: قبل از ازدواج، باید چشمها رو باز کرد و بعد از ازدواج، نیمهباز و بسته...) = با دوستتون کاملاً موافق هستم.
سلام مجدد
همون NEO درسته ؟
دوشنبه امتحانشو دارم ( آزمون های روانی )
یه چیزای کلی ازش میدونم ، هنوز مطالعه آزاد ندارم درموردش ، که باید برم دنبالش
کاش منم یاد بگیرم
1.جایی که اعتماد از بین بره
2.اختیار ابرازِ عمل و کلام بدون ترس از عواقب
۳.چنین کسی اصن داخل نمیشه که بخوام نگهش دارم
۴.خیر
۵.بله
راجع به ۵؛ معمولا خانواده ها پشت فرزنداشون درنمیان برای طلاق, به علت همون باورایی که گفتی...
اما من فکر میکنم اگر بتونیم از بچه هامون شخصیت های مستقل و به خودمتکی بسازیم دیگه برای تصمیمات زندگی چشمشون به حمایت خانواده و اطرافیان نیست
سلام مرسی از موضوع جالبت فرشته❤
یه ندایی در درونم میگه: نکنه عاشقِ منه؟
چی؟
خودشیفته؟
ملت، اعصاب معصاب هم ندارن والا
چی؟
پسره؟
خدای من...
خدافس
(خیلی ممنون، نکتۀ ظریفی بود) = تمنا میکنم خخ
(در این مورد، فکر میکنم پرسشم رو یهجوری مطرح کردم که منظورم رو واضح نتونستم برسونم. منظورم از آزادی، «حق انتخاب» در زمینههایی مانندِ
سلایق شخصی و لذتهایی که ممکنه اطرافیانمون ما رو ازشون محروم کنند، هست؛ مثلاً درمورد انتخابِ شغلِ دلخواه (فلانی! حق نداری فلان جا کار کنی)
یا در مورد گردش و تفریح (از فلانی خوشم نمیآد یا دوس ندارم که باهاش رفتوآمد بکنی) = آهان! خب برای من، این موارد فرق میکنه چون کافیه که سه جلسه
قبل از ازدواج باهاش صحبت بکنم تا بهصورت نسبی بتونم شخصیتش رو تجزیهوتحلیل بکنم (مدل 5 عاملی شخصیت) لذا پاسخهای من در اینجا مثمرثمر نخواهد بود.
(یه دوستی میگفت: قبل از ازدواج، باید چشمها رو باز کرد و بعد از ازدواج، نیمهباز و بسته...) = با دوستتون کاملاً موافق هستم.
عایا این دوستتون مجرد هستن؟!
یه ندایی در درونم میگه: نکنه عاشقِ منه؟
چی؟
خودشیفته؟
ملت، اعصاب معصاب هم ندارن والا
خوش اومدی
1 . پاسخ: موقع خرید و مقابلِ مغازۀ طلافروشی! منظورم اینه که پول نداشته باشی و طرف نیز گیر بده که باید بخری والا خخ
( خیلی ممنون نکته ظریفی بود :D)
2 . پاسخ: خیلی مواقع ، آزادی و تعدد گزینهها باعث از بین رفتنِ لذت میشه پس بهنظرم بهتره که برخی جاها مثل ازدواج ، بپذیریم که آزادیِ قبلی رو نخواهیم داشت پس محدودیتهاشو قبول کنیم (البته اگه طرف مقابل چنین ارزشی رو داشته باشه) و با لذت به زندگی مشترکمون بپردازیم .
( درمورد این ، من فکرکنم سوالمو یه جوری مطرح کردم منظورمو نرسوندم . منظورم از آزادی ، حق انتخاب بود ، در زمینه سلایق شخصی و لذت هایی که ممکنه اطرافیان محروممون کنن . مثلا درمورد انتخاب شغل دلخواه ( فلانی حق نداری فلان جا کار کنی ) ، یا درمورد گردش و تفریح ( خوشم نمیاد از فلانی ، دوس ندارم باهاش رفت و امد کنی )
و مثال های این مدلی .
یعنی اگه فردی ( هر فردی ، مثلا همسر ) بخواد این آزادی ها رو ازتون بگیره واکنش چیه ؟ و ایا این حقو به خودتون میدین برخورد این مدلی داشته باشین و چنین درخواست هایی مطرح کنین از همسرتون ؟)
4 - پاسخ: بستگی به خیلی مسائل داره و اگه جزو جزئیات باشه ، آره حاضرم ولی چنانچه جزو خطوط قرمزم باشه ، نه قبول نمیکنم .
بهنظرم همون اول که طرفین دارن با هم آشنا میشن ، این موراد بایستی صحبت بشه و قبل از ازدواج حل بشه و نه بعدش.
( یه دوستی میگفت قبل ازدواج باید چشم ها رو باز کرد بعد ازدواج نیمه باز و بسته {17}{7})
مرسی از حضوورت {38}
سلام و مخلصم
(خیلی ممنون، نکتۀ ظریفی بود) = تمنا میکنم خخ
(در این مورد، فکر میکنم پرسشم رو یهجوری مطرح کردم که منظورم رو واضح نتونستم برسونم. منظورم از آزادی، «حق انتخاب» در زمینههایی مانندِ
سلایق شخصی و لذتهایی که ممکنه اطرافیانمون ما رو ازشون محروم کنند، هست؛ مثلاً درمورد انتخابِ شغلِ دلخواه (فلانی! حق نداری فلان جا کار کنی)
یا در مورد گردش و تفریح (از فلانی خوشم نمیآد یا دوس ندارم که باهاش رفتوآمد بکنی) = آهان! خب برای من، این موارد فرق میکنه چون کافیه که سه جلسه
قبل از ازدواج باهاش صحبت بکنم تا بهصورت نسبی بتونم شخصیتش رو تجزیهوتحلیل بکنم (مدل 5 عاملی شخصیت) لذا پاسخهای من در اینجا مثمرثمر نخواهد بود.
(یه دوستی میگفت: قبل از ازدواج، باید چشمها رو باز کرد و بعد از ازدواج، نیمهباز و بسته...) = با دوستتون کاملاً موافق هستم.
3 . اوهوم معمولا خانواده ها خودشون راضی به تحمل سختی از طرف بچشون نیستن ، ولی خیلی از زن و شوهرا فقط به خاطر اینکه پدر و مادرشون رو در معرض حرف مردم قرار ندن تحمل میکنن :( که این خوب نیست بنظرم . ( دیدگاهتو دوس داشتم :))
4 . :D
بله بله مجردی یه دنیای دیگس اساسا :D:soot
مرسی عزیزم عالی بودن از خودته :-*
منم شما رو دوست
آره منم میخوام همه خودشونو تو اون شرایط تصور کنن و کاری که انجام میدن و برام بگن :aow
1_ :دست دست :-x
جوابات به ذهنیات من تقریبا نزدیک بود .
مرسی که کامل توضیح دادی :-*
{52}
عزیز دلمی
با این داخل پرانتز ها مگه میش جواب داد:|
بیشتر سوالارو باید متاهلا جواب بدن :هوف
تصور کن جواب بده پسرم
با وجود تموم پرانتزایی که گذاشتی ، من فقط میتونم شرایط الان خودم و در نظر بگیرم...ولی بازم تلاشم و میکنم کلی تر نگاه کنم به قضیه :)
سوال اول که پرسیدی کجای رابطه باید مکث کرد ؟
1_ به نظرم اونجایی که میبینی داری از خود واقعیت فاصله میگیری...از چیزی که همیشه در مورد آینده ی خودت فکر میکردی فاصله میگیری ...حالا بحث سر اینه که این تغییر و تفاوت و دوست داری یا نه ؟؟؟اگه از نظر روحی روت فشار باشه قطعا به نظرم باید در مورد ادامه ی اون رابطه شک کنی...چون نه میتونی انسان خوبی باشی ، نه همسر خوبی و نه مادر خوبی برای بچه ای که به دنیا میاری
سوال دوم : دیدگاهم در مورد آزادی ؟
واسه هر کسی متفاوته به نظرم تعریفش...واسه ی من اینه که حق اظهار نظر داشته باشم توی چیزی که به من مربوطه ... حق انتخاب یه جورایی...نه اینکه حتما همسرم یا بقیه بااید چیزی که من میگم و بپذیرن ، ولی بدون دلیل رد نشه ، یا بقیه واسم تصمیم نگیرن ، حتی توی کوچیک ترین مسِئله
سوال سوم : کسی که آزادی رو ازم گرفته به خاطر حرف مردم توی زندگیم نگه دارم ؟
خب نه ! توی این سوال به نظرم فقط آزادی نیست...بحث منطقی بودن یا نبودن طرف مقابله ...اگه حتی بتونم آزادی ای که توی نظرمه از یه آدم غیر منطقی بگیرم ، توی تمام طول زندگیم باید یه آدم غیر منطقی رو تحمل کنم که خب نمیتونم قطعا ...
سوال چهارم : تغییر توی پوشش ، عقاید و .. به خاطر همسرم ؟
خب اگه بتونه با منطق بهم ثابت کنه که من اشتباه میکنم ، چه توی عقایدم ، چه پوشش و هر چیز دیگه ، خب آره ...همونطور که همسرم باید اشتباهاتش و تغییر بده اگه بهش ثابت بشه...اما به نظرم خیلی تدریجی باید باشه و دو طرف نباید انتظار تغییر سریع داشته باشن...البته این در صورتیه که هر دو طرف قبول کنن ... مثلا اگه من اولش گفته باشم میخوام ارتباطاتم با فلان شخص حفظ بشه و همسرم قبول کرده باشه بعدا حق قطع ارتباط من و نداره ...مگه اینکه خودم بخوام
سوال پنجم : طلاق در صورت سخت بودن ادامه رابطه ؟
گفتی شرایط یه خانومی که توی شهر کوچیک سنتیه و بچه و بدون پشتیبانی مالی رئ=و در نظر بگیرم ...خب اینا هیچ کدوم شرایط من نیست ...به عنوان کسی که به تنهایی میتونم بعدا خرج خودم و شاید بچه م و بدم و اط یه طرف دیگه م تا حالا حرف مردم و اصلا در نظر نگرفتم ( اگه در نظر میگرفتم توی این سن ازدواج نمیکردم)
خب مشخصه که حال روحیم خیلی برام مهم تره تا حرف مردم... آسیب طلاق چه برای یه زن و چه برای بچه ش خیلیهه..ولی روح مریض به نظرم برای تریت بچه آسیبش بیشتره....پس ترجیح میدادم یه زندگی شاد داشته باشم و بچه م رو هم با همین تفکر بزرگ کنم که هیچ چیزی تئی دنیا مهم تر از آرامش خودش نیست...
اما توی شرایطی که تو گفتی
سعی میکردم خودم و نبازم و فقط به فکر خودم و بچم باشم...کتاب بخونم ...کار هنری کنم و واسه خودم درآمد درست کنم تا زمانی که کاملا مستقل بشم و وابستگی نداشته باشم اونوقت به این فکر کنم که زندگی مشترکم و ادامه بدم یا نه
:-*
سلام عزیزمممم خوش اومدی
آره منم میخوام همه خودشونو تو اون شرایط تصور کنن و کاری که انجام میدن و برام بگن
1_
جوابات به ذهنیات من تقریبا نزدیک بود .
مرسی که کامل توضیح دادی
با اینکه خیلی سرم شلوغ بود ولی لازم دونستم به سوالای وروجکی که همیشه توی همه بلاگای من و بقیه فعالیت داشته جواب بدم:-x
1. هر جا که حس کنم چیزی داره ازم مخفی میشه، چون اگه کاری اصولی و درست باشه چرا باید مخفیش کرد{4} پس میدونه من از انجام اون عمل خوشحال نمیشم که داره پنهونش میکنه، با تاخیر جواب دادن و اومدن به خونه، دروغ گفتن، دلسرد شدن، بی حوصلگی و خیلی چیزای دیگه نشونشه، البته بعضی مواقع بیماری، دردسرای شغلی و ... رو هم میشه مخفی کرد ک اون بحثش جداست.
2. راستش تا حالا برام پیش نیومده یا شایدم من چون آدم افراطی و تفریطی نیستم به چشمم نمیاد و اذیت نمیشم ولی در کل از جبر خوشم نمیاد و میتونم خیلی راحت خودمو با شرایط موجود و مخاطب خاصم وفق بدم، در صورتی که امری نباشه و در مسیر زندگی اتفاق بیفته ولی اینم بگم مثلا بخواد پوششم رو بکوبه و از نو درست کنه مثلا بگه چادر بپوش ابدا کوتاه نمیام چون پوششمم معقوله یا یه همچین مواردی که از افراد بیمار گونه سر میزنه.
راستی یه دلیل دیگه ام اینه که من معمولا همچین افرادی سر راهم قرار نمی گیرن همه همونجوری ک هستم منو دیدن و یا پسندیدن جور دیگه ای وانمود نکردم هستم یا بعدا میشم که بعدها بخواد کسی بهم گیر الکی بده. پس لابد بیمار شده خو بره دکتر ... {4}رشته تحصیلیم هم ک ابدا انحصاری خانومها نیس پر از جنس مخالفه حالا دوسم نداشت برم سرکار معادل حقوقم رو بهم بده و بیمه و ... در عوض کارای پژوهشی رو توی خونه انجام میدم و همش میرم مسافرت{39} شایدم خسته شم ازین وضع. نمیدونم... {he3}
3. به خاطر خونوادم شاید کوتاه بیام که متوجه مشکلی نشن ولی خونوادم همیشه حامی من بودن و راضی به تحمل سختی از طرف من نیستن ولی دروغ چرا حتما اونا هم فکر حرف مردم هستن:-? تا دقیقه نود تحمل میکنم ک بعدا چوب عجول بودنمو نخورم بعدش دیگه هماهنگی های لازم رو با خانواده ام ... ;)
4. آره... تغییر مثبت باشه و با تحکم و حالت امری نباشه و در جریان زندگی اتفاق بیفته چرا که نه. البته از نظر اخلاقی بیشتر منظورمه.. توی پرانتزیاتون جز عقاید خودم اصلاااا نمیدونم چی ان باید بهم تزریق کنه که نمیذارمش چون دوسشون ندارم {1}
5. معمولا سعی میکنم کلامی و غیر کلامی حل کنم همه چی رو ولی واقعیتش گاهی وقتا آدم وقتی کسی باهاش کنار نمیاد فکر میکنه دیگه دوسش نداره و داره بهونه میاره و اگه همه جوره کوتاه بیایم احساس بدی بهمون دس میده چون فکر میکنیم طرف داره بهونه میاره که بره و یا ما بذاریم بریم پس چرا باید کنار بیایم... فک کنم میذارم میرم دنبال زندگیم بدون اون:( :hey
راستی زندگی متاهلی این همه دردسر داره :-/همینجوری مجرد باشیم بهتره که {47}
بلاگ عالی
{40}
سلام مهربووووون جااان ای جانم ممنون ازت
3 . اوهوم معمولا خانواده ها خودشون راضی به تحمل سختی از طرف بچشون نیستن ، ولی خیلی از زن و شوهرا فقط به خاطر اینکه پدر و مادرشون رو در معرض حرف مردم قرار ندن تحمل میکنن که این خوب نیست بنظرم . ( دیدگاهتو دوس داشتم )
4 .
بله بله مجردی یه دنیای دیگس اساسا
مرسی عزیزم عالی بودن از خودته
با این داخل پرانتز ها مگه میش جواب داد:|
بیشتر سوالارو باید متاهلا جواب بدن :هوف
مگه پرانتزا چشه ؟ گذاشتم منظور سوالا واضح تر بشه خب
همه اونایی که نظر دادن متاهلن الااااااان ؟
سلام سلام
با وجود تموم پرانتزایی که گذاشتی ، من فقط میتونم شرایط الان خودم و در نظر بگیرم...ولی بازم تلاشم و میکنم کلی تر نگاه کنم به قضیه
سوال اول که پرسیدی کجای رابطه باید مکث کرد ؟
1_ به نظرم اونجایی که میبینی داری از خود واقعیت فاصله میگیری...از چیزی که همیشه در مورد آینده ی خودت فکر میکردی فاصله میگیری ...حالا بحث سر اینه که این تغییر و تفاوت و دوست داری یا نه ؟؟؟اگه از نظر روحی روت فشار باشه قطعا به نظرم باید در مورد ادامه ی اون رابطه شک کنی...چون نه میتونی انسان خوبی باشی ، نه همسر خوبی و نه مادر خوبی برای بچه ای که به دنیا میاری
سوال دوم : دیدگاهم در مورد آزادی ؟
واسه هر کسی متفاوته به نظرم تعریفش...واسه ی من اینه که حق اظهار نظر داشته باشم توی چیزی که به من مربوطه ... حق انتخاب یه جورایی...نه اینکه حتما همسرم یا بقیه بااید چیزی که من میگم و بپذیرن ، ولی بدون دلیل رد نشه ، یا بقیه واسم تصمیم نگیرن ، حتی توی کوچیک ترین مسِئله
سوال سوم : کسی که آزادی رو ازم گرفته به خاطر حرف مردم توی زندگیم نگه دارم ؟
خب نه ! توی این سوال به نظرم فقط آزادی نیست...بحث منطقی بودن یا نبودن طرف مقابله ...اگه حتی بتونم آزادی ای که توی نظرمه از یه آدم غیر منطقی بگیرم ، توی تمام طول زندگیم باید یه آدم غیر منطقی رو تحمل کنم که خب نمیتونم قطعا ...
سوال چهارم : تغییر توی پوشش ، عقاید و .. به خاطر همسرم ؟
خب اگه بتونه با منطق بهم ثابت کنه که من اشتباه میکنم ، چه توی عقایدم ، چه پوشش و هر چیز دیگه ، خب آره ...همونطور که همسرم باید اشتباهاتش و تغییر بده اگه بهش ثابت بشه...اما به نظرم خیلی تدریجی باید باشه و دو طرف نباید انتظار تغییر سریع داشته باشن...البته این در صورتیه که هر دو طرف قبول کنن ... مثلا اگه من اولش گفته باشم میخوام ارتباطاتم با فلان شخص حفظ بشه و همسرم قبول کرده باشه بعدا حق قطع ارتباط من و نداره ...مگه اینکه خودم بخوام
سوال پنجم : طلاق در صورت سخت بودن ادامه رابطه ؟
گفتی شرایط یه خانومی که توی شهر کوچیک سنتیه و بچه و بدون پشتیبانی مالی رئ=و در نظر بگیرم ...خب اینا هیچ کدوم شرایط من نیست ...به عنوان کسی که به تنهایی میتونم بعدا خرج خودم و شاید بچه م و بدم و اط یه طرف دیگه م تا حالا حرف مردم و اصلا در نظر نگرفتم ( اگه در نظر میگرفتم توی این سن ازدواج نمیکردم)
خب مشخصه که حال روحیم خیلی برام مهم تره تا حرف مردم... آسیب طلاق چه برای یه زن و چه برای بچه ش خیلیهه..ولی روح مریض به نظرم برای تریت بچه آسیبش بیشتره....پس ترجیح میدادم یه زندگی شاد داشته باشم و بچه م رو هم با همین تفکر بزرگ کنم که هیچ چیزی تئی دنیا مهم تر از آرامش خودش نیست...
اما توی شرایطی که تو گفتی
سعی میکردم خودم و نبازم و فقط به فکر خودم و بچم باشم...کتاب بخونم ...کار هنری کنم و واسه خودم درآمد درست کنم تا زمانی که کاملا مستقل بشم و وابستگی نداشته باشم اونوقت به این فکر کنم که زندگی مشترکم و ادامه بدم یا نه
سلام
با اینکه خیلی سرم شلوغ بود ولی لازم دونستم به سوالای وروجکی که همیشه توی همه بلاگای من و بقیه فعالیت داشته جواب بدم
1. هر جا که حس کنم چیزی داره ازم مخفی میشه، چون اگه کاری اصولی و درست باشه چرا باید مخفیش کرد پس میدونه من از انجام اون عمل خوشحال نمیشم که داره پنهونش میکنه، با تاخیر جواب دادن و اومدن به خونه، دروغ گفتن، دلسرد شدن، بی حوصلگی و خیلی چیزای دیگه نشونشه، البته بعضی مواقع بیماری، دردسرای شغلی و ... رو هم میشه مخفی کرد ک اون بحثش جداست.
2. راستش تا حالا برام پیش نیومده یا شایدم من چون آدم افراطی و تفریطی نیستم به چشمم نمیاد و اذیت نمیشم ولی در کل از جبر خوشم نمیاد و میتونم خیلی راحت خودمو با شرایط موجود و مخاطب خاصم وفق بدم، در صورتی که امری نباشه و در مسیر زندگی اتفاق بیفته ولی اینم بگم مثلا بخواد پوششم رو بکوبه و از نو درست کنه مثلا بگه چادر بپوش ابدا کوتاه نمیام چون پوششمم معقوله یا یه همچین مواردی که از افراد بیمار گونه سر میزنه.
راستی یه دلیل دیگه ام اینه که من معمولا همچین افرادی سر راهم قرار نمی گیرن همه همونجوری ک هستم منو دیدن و یا پسندیدن جور دیگه ای وانمود نکردم هستم یا بعدا میشم که بعدها بخواد کسی بهم گیر الکی بده. پس لابد بیمار شده خو بره دکتر ... رشته تحصیلیم هم ک ابدا انحصاری خانومها نیس پر از جنس مخالفه حالا دوسم نداشت برم سرکار معادل حقوقم رو بهم بده و بیمه و ... در عوض کارای پژوهشی رو توی خونه انجام میدم و همش میرم مسافرت شایدم خسته شم ازین وضع. نمیدونم...
3. به خاطر خونوادم شاید کوتاه بیام که متوجه مشکلی نشن ولی خونوادم همیشه حامی من بودن و راضی به تحمل سختی از طرف من نیستن ولی دروغ چرا حتما اونا هم فکر حرف مردم هستن تا دقیقه نود تحمل میکنم ک بعدا چوب عجول بودنمو نخورم بعدش دیگه هماهنگی های لازم رو با خانواده ام ...
4. آره... تغییر مثبت باشه و با تحکم و حالت امری نباشه و در جریان زندگی اتفاق بیفته چرا که نه. البته از نظر اخلاقی بیشتر منظورمه.. توی پرانتزیاتون جز عقاید خودم اصلاااا نمیدونم چی ان باید بهم تزریق کنه که نمیذارمش چون دوسشون ندارم
5. معمولا سعی میکنم کلامی و غیر کلامی حل کنم همه چی رو ولی واقعیتش گاهی وقتا آدم وقتی کسی باهاش کنار نمیاد فکر میکنه دیگه دوسش نداره و داره بهونه میاره و اگه همه جوره کوتاه بیایم احساس بدی بهمون دس میده چون فکر میکنیم طرف داره بهونه میاره که بره و یا ما بذاریم بریم پس چرا باید کنار بیایم... فک کنم میذارم میرم دنبال زندگیم بدون اون
راستی زندگی متاهلی این همه دردسر داره همینجوری مجرد باشیم بهتره که
بلاگ عالی
تا ادم میاد جواب بده میخوره به داخل پرانتزا
با این داخل پرانتز ها مگه میش جواب داد
بیشتر سوالارو باید متاهلا جواب بدن
در کل اگه چیزی ازم خواسته بشه که درست و منطقی نیست انجامش نمیدم چون قراره تو زندگی رشد کنیم نه پسرفت، اصلا هدف از ازدواج، حرکت رو به کامل شدنه!
تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که بدون ایجاد تنش و خیلی آهسته آهسته طرف مقابلم رو راضی کنم که تو این مورد باهم اختلاف نظر داریم و بدون بی احترامی به هم و در کنار هم، هرکی راه خودشو انتخاب کنه!
ممنون از توضیحت مهربون
حال نکردم باهاش{smok}
سلام
من بخش طنز دستم نیست که فقط فاز مثبت بفرستم ، قرار نیست با بلاگ روانشناسی حال کنید
برای اینه که نظرات بچه ها رو بشنویم یه چیزی یاد بگیریم خیلیامون به این مسائل نیاز داریم
در مورد سوال ۴ ، منظورم اینه که فرض کنین طرف مقابل بدون اینکه حتی خودش دلیل منطقی برای باور هاش داشته باشه ازتون بخواد اونطور که اون میخواد باشین . مثلا صرف اینکه اون کار از نظر خودش درسته ، یا خانوادش اینجور میپسندن . بازم حاضرین قبول کنید :-/
افرین ب خونواده محترمتون {67}
ممنون عزیزم، درمورد سوال 4؛
در کل اگه چیزی ازم خواسته بشه که درست و منطقی نیست انجامش نمیدم چون قراره تو زندگی رشد کنیم نه پسرفت، اصلا هدف از ازدواج، حرکت رو به کامل شدنه!
تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که بدون ایجاد تنش و خیلی آهسته آهسته طرف مقابلم رو راضی کنم که تو این مورد باهم اختلاف نظر داریم و بدون بی احترامی به هم و در کنار هم، هرکی راه خودشو انتخاب کنه!
فاز بلاگت منفی ه!
حال نکردم باهاش
عاقا لایک میخوام چه کنم ؟ نظر خواستم ازتون یه کم فعالیت ای بابا
1 . بهنظرتون کجای زندگی مشترک باید مکث کرد و به ادامه دادن ِ اون رابطه شک کرد؟
پاسخ: موقع خرید و مقابلِ مغازۀ طلافروشی! منظورم اینه که پول نداشته باشی و طرف نیز گیر بده که باید بخری والا خخ
2 . دیدگاهتون در مورد آزادی چیه؟ (دقت کنین منظورم بیبندوباری و افراط نیست)؛ بلکه آزادیهای معقول منظورمه.
پاسخ: خیلی مواقع، آزادی و تعدد گزینهها باعث از بین رفتنِ لذت میشه پس بهنظرم بهتره که برخی جاها مثل ازدواج، بپذیریم که آزادیِ قبلی رو نخواهیم داشت پس محدودیتهاشو
قبول کنیم (البته اگه طرف مقابل چنین ارزشی رو داشته باشه) و با لذت به زندگی مشترکمون بپردازیم.
3- آیا حاضرین فردی رو که حق این نوع آزادی رو ازتون گرفته و زندگی رو براتون سخت کرده، صرفاً بهخاطرِ حرف مردم، داخلِ زندگیتون نگه دارین؟
پاسخ: بهخاطر حرف مردم؟ نوچ
4- حاضرین بهخاطر کسی که همسرتون محسوب میشه، خودتون رو تا حد زیادی تغییر بدین؟ (از لحاظ پوشش، عقاید مذهبی، سیاسی و...)
پاسخ: بستگی به خیلی مسائل داره و اگه جزو جزئیات باشه، آره حاضرم ولی چنانچه جزو خطوط قرمزم باشه، نه قبول نمیکنم.
بهنظرم همون اول که طرفین دارن با هم آشنا میشن، این موراد بایستیصحبت بشه و قبل از ازدواج حل بشه و نه بعدش.
5 . اگر ادامه دادن یک رابطه (بهخصوص ازدواج) به دلایل مختلف، براتون سخت شده باشه؛ حاضرید ریسک جدایی و طلاق رو بپذیرید و در عوض از حقوق خودتون، حرمت و عزت نفستون دفاع کنید؟
پاسخ: بعلههه
به به سلام
خوش اومدی
1 . پاسخ: موقع خرید و مقابلِ مغازۀ طلافروشی! منظورم اینه که پول نداشته باشی و طرف نیز گیر بده که باید بخری والا خخ
( خیلی ممنون نکته ظریفی بود )
2 . پاسخ: خیلی مواقع ، آزادی و تعدد گزینهها باعث از بین رفتنِ لذت میشه پس بهنظرم بهتره که برخی جاها مثل ازدواج ، بپذیریم که آزادیِ قبلی رو نخواهیم داشت پس محدودیتهاشو قبول کنیم (البته اگه طرف مقابل چنین ارزشی رو داشته باشه) و با لذت به زندگی مشترکمون بپردازیم .
( درمورد این ، من فکرکنم سوالمو یه جوری مطرح کردم منظورمو نرسوندم . منظورم از آزادی ، حق انتخاب بود ، در زمینه سلایق شخصی و لذت هایی که ممکنه اطرافیان محروممون کنن . مثلا درمورد انتخاب شغل دلخواه ( فلانی حق نداری فلان جا کار کنی ) ، یا درمورد گردش و تفریح ( خوشم نمیاد از فلانی ، دوس ندارم باهاش رفت و امد کنی )
و مثال های این مدلی .
یعنی اگه فردی ( هر فردی ، مثلا همسر ) بخواد این آزادی ها رو ازتون بگیره واکنش چیه ؟ و ایا این حقو به خودتون میدین برخورد این مدلی داشته باشین و چنین درخواست هایی مطرح کنین از همسرتون ؟)
4 - پاسخ: بستگی به خیلی مسائل داره و اگه جزو جزئیات باشه ، آره حاضرم ولی چنانچه جزو خطوط قرمزم باشه ، نه قبول نمیکنم .
بهنظرم همون اول که طرفین دارن با هم آشنا میشن ، این موراد بایستی صحبت بشه و قبل از ازدواج حل بشه و نه بعدش.
( یه دوستی میگفت قبل ازدواج باید چشم ها رو باز کرد بعد ازدواج نیمه باز و بسته )
مرسی از حضوورت
سلام و عرض ادب
1 . بهنظرتون کجای زندگی مشترک باید مکث کرد و به ادامه دادن ِ اون رابطه شک کرد؟
پاسخ: موقع خرید و مقابلِ مغازۀ طلافروشی! منظورم اینه که پول نداشته باشی و طرف نیز گیر بده که باید بخری والا خخ
2 . دیدگاهتون در مورد آزادی چیه؟ (دقت کنین منظورم بیبندوباری و افراط نیست)؛ بلکه آزادیهای معقول منظورمه.
پاسخ: خیلی مواقع، آزادی و تعدد گزینهها باعث از بین رفتنِ لذت میشه پس بهنظرم بهتره که برخی جاها مثل ازدواج، بپذیریم که آزادیِ قبلی رو نخواهیم داشت پس محدودیتهاشو
قبول کنیم (البته اگه طرف مقابل چنین ارزشی رو داشته باشه) و با لذت به زندگی مشترکمون بپردازیم.
3- آیا حاضرین فردی رو که حق این نوع آزادی رو ازتون گرفته و زندگی رو براتون سخت کرده، صرفاً بهخاطرِ حرف مردم، داخلِ زندگیتون نگه دارین؟
پاسخ: بهخاطر حرف مردم؟ نوچ
4- حاضرین بهخاطر کسی که همسرتون محسوب میشه، خودتون رو تا حد زیادی تغییر بدین؟ (از لحاظ پوشش، عقاید مذهبی، سیاسی و...)
پاسخ: بستگی به خیلی مسائل داره و اگه جزو جزئیات باشه، آره حاضرم ولی چنانچه جزو خطوط قرمزم باشه، نه قبول نمیکنم.
بهنظرم همون اول که طرفین دارن با هم آشنا میشن، این موراد بایستیصحبت بشه و قبل از ازدواج حل بشه و نه بعدش.
5 . اگر ادامه دادن یک رابطه (بهخصوص ازدواج) به دلایل مختلف، براتون سخت شده باشه؛ حاضرید ریسک جدایی و طلاق رو بپذیرید و در عوض از حقوق خودتون، حرمت و عزت نفستون دفاع کنید؟
پاسخ: بعلههه
1 به نظرم به این سوال نمیشه خیلی دقیق جواب بدم
ولی در کل به نظرم مکث کردن تو جریان زندگی ممکنه مشکل ساز باشه و یا مشکلو پیچیده تر کنه
شاید وقتی از ادامه رابطه منصرف بشم که یقین داشته باشم طرف مقابل هییچ علاقه ای به من نداره، ویا برعکس هییچ علاقه ای بهش نداشته باشم
2 هر کسی حق داره آزاد باشه و خودش باشه، به نظر من اینکه تو ازدواج طرفین همدیگرو فقط تحمل کنن و از رو اجبار تابع همدیگه باشن عذاب آوره
3 نه! به هیچ وجه! مگه چند بار فرصت زندگی کردن دارم که بخوام بخاطر دیگران عذاب بکشم
4 اگه عقایدش و گفته هاش منطقی باشه و درست، چرا که نه :)
5 با وجود اینکه میدونم زندگی بعد از طلاق سختی های زیادی داره ولی بله، میتونم ریسک کنم چون مطمئنم تو این مورد خانواده م پسم نمیزنن، با اینکه تو این موارد سرسخت هستن ولی مطمئنم هر موقع برگردم سراغشون، منو می پذیرن
مرسی از نظرت .
در مورد سوال ۴ ، منظورم اینه که فرض کنین طرف مقابل بدون اینکه حتی خودش دلیل منطقی برای باور هاش داشته باشه ازتون بخواد اونطور که اون میخواد باشین . مثلا صرف اینکه اون کار از نظر خودش درسته ، یا خانوادش اینجور میپسندن . بازم حاضرین قبول کنید
افرین ب خونواده محترمتون
سلام عزیزم خوش اومدی
درسته ، ولی با فرض اینکه تو این شرایط هستین و با شناختی که از خودتون دارین میخوام نظرتونو بدونم
اکثرا این شرایطو نداشتیم ، امیدوارم هیچکدومم به اونجا که همچین تصمیمی نیاز باشه نرسیم
جوابایی که ایده آل ذهنی من هستن اینا هستن ( البته اگه با قرار گرفتن تو همچین شرایطی بتونم عملیشون کنم)
1 به نظرم به این سوال نمیشه خیلی دقیق جواب بدم
ولی در کل به نظرم مکث کردن تو جریان زندگی ممکنه مشکل ساز باشه و یا مشکلو پیچیده تر کنه
شاید وقتی از ادامه رابطه منصرف بشم که یقین داشته باشم طرف مقابل هییچ علاقه ای به من نداره، ویا برعکس هییچ علاقه ای بهش نداشته باشم
2 هر کسی حق داره آزاد باشه و خودش باشه، به نظر من اینکه تو ازدواج طرفین همدیگرو فقط تحمل کنن و از رو اجبار تابع همدیگه باشن عذاب آوره
3 نه! به هیچ وجه! مگه چند بار فرصت زندگی کردن دارم که بخوام بخاطر دیگران عذاب بکشم
4 اگه عقایدش و گفته هاش منطقی باشه و درست، چرا که نه
5 با وجود اینکه میدونم زندگی بعد از طلاق سختی های زیادی داره ولی بله، میتونم ریسک کنم چون مطمئنم تو این مورد خانواده م پسم نمیزنن، با اینکه تو این موارد سرسخت هستن ولی مطمئنم هر موقع برگردم سراغشون، منو می پذیرن
خب الان هر پاسخی از طرف منی که هیچوقت این شرایطو تجربه نکردم ممکنه شعار باشه! تا وقتی دقیقا تو اون موقعیت نباشم نمیتونم جوابی بدم، ممکنه الان نظرم این باشه که من هیچ وقت زیر بار حرف زور نمیمونم و هر جور شده خودمو نجات میدم ولی بعدنا ببینم یه جاهایی بهتره سکوت کنم تا خودم بیشتر ازین اذیت نشم!