بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
بزرگتر شدن خوب است .. :)
- تعداد نظرات : 32
- ارسال شده در : ۱۳۹۸/۰۲/۲۰
- نمايش ها : 764
سلام .. :)
این ، خاطره ای تلخ و قابل تامل است ،
از شیوه های پوسیده تربیتی که در روح و جان و عمق رفتارمان تنیده .
.
.
.
.
چند روز پیش در بستر بیماری زیر سرُم دراز کشیده در درمانگاهی ؛
بین بیهوشی و هوشیاری در رفت و آمد .
چشم هایم را نمیتوانستم باز کنم اما گوش هایم می شنید .
در همین عوالم بودم که پسرکی خردسال گریه کنان و هوار کشان ،
روی تخت کناری من خوابید . پدرش هم به عنوان همراه به اتاق تزریق آمده بود .
به گفتگو های این پدر و پسر توجه کنید :
- پسر : ( با گریه ) من نمی خوام آمپول بزنم .
+ پدر : عزیزم اگه آمپول نزنی خوب نمی شی .
- پسر : ( جیغ ) تو رو خدا .
+ پدر : به جون بابا اصلا درد نداره . اصلا میگم بدون سوزن بزنه برات . بخواب .
- پسر : ( بغض ) نه نمی خوام .
+ پدر: ببین اگه نزنی ، همین قدری میمونی ، دیگه بزرگ نمیشی .
منم دیگه دوستت ندارم .
- پسر : ( گریه و ناله )
+ پدر: قربونت برم بخواب . پات رو هم انقدر تکون نده .
اگه تکون بخوری سوزن میشکنه ، میمونه توی پات دیگه نمیتونی راه بری .
اگه قول بدی پسر خوبی باشه آقای دکتر بهت شکلات میده ، منم بعدش می برمت پارک .
- پسر : ( گریه شدیدتر )
+ پدر : عه ! مرد گنده رو نگاه ، داره گریه میکنه . زشت نیست ؟
بهت میخندن ها . مگه تو دختری داری گریه می کنی ؟!
- پسر: ( هق هق )
+ پدر : ( عصبانی شده و صدایش را بالا میبرد ) اه ! بخواب دیگه اعصابم رو خرد کردی .
بگم آقا دزده بیاد ببردت ؟ بگم بیان دست و پات رو بگیرن و نتونی جنب بخوری ؟
.
.
.
خلاصه آن طفلک آمپول را زد . اشک آلود و نفس نفس زنان از درمانگاه رفت .
من ماندم و درد . از یک طرف درد بیماری خودم که امان بریده بود .
از طرف دیگر درد بیخردی ، ناآگاهی ، عدم وجود مهارت در تربیت و بچه داری .
شاید مدت زمانی که آن دو در اتاق تزریقات بودند 5 دقیقه نشد اما در همان وقت کوتاه ،
این پدر تمامی اِلِمان هایی که در شیوه های پوسیده وجود دارد ، عملیاتی کرد .
به آن کودک دروغ گفت . تهدید کرد . او را ترساند .
با دادن وعده پوچ سعی در فریبش داشت . رشوه داد .
بذر تبعیض جنسیتی را در ذهنش کاشت .
فرزندش را نسبت به حرفهای خودش بی اعتماد کرد و ...
در روابطمان با فرزندان ، چند بار از این شیوه های نادرست استفاده می کنیم ؟
که برایمان به صورت عادت درآمده و دیگر به چشم هم نمی آید .
پینوشت :
عزیزدلم که اسمت را هم متوجه نشدم و فقط صدای بغض آلود دردمندت را شنیدم ،
من همانی هستم که روی تخت کناری تو دراز کشیده بود .
امیدوارم کسی باشد این متن را برایت بخواند .
دوست من ! آمپول درد دارد .
مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی .
اما مجبوریم تحمل کنیم . زندگی همیشه خوب و شاد و شیرین نیست .
روزهایی هم دارد که بیمار می شویم ، درد می کشیم و اشک می ریزیم .
گریه کن . گریه برای ما آدم هاست و پاسخی نسبت به رنجی که می بریم . مرد و زن ندارد .
عزیز من ! دکتر شکلات نمی دهد . آمپول بدون سوزن نداریم .
هیچ وقت پدر و مادرت دست از دوست داشتن تو نمی کشند .
تو را به دست دزد هم نمی دهند .
پسر گل ! مریض شدن هم یک تجربه است .
با وجود اشکی که ریختی و درد و سوزششی که تحمل کردی ، تو بزرگتر شدی .
بزرگتر شدن خوب است ..
.
.
.
.
.
.
رضا مقصودی
گروه علوم تربیتی دانشگاه تهران
{h}
نکته خیلی مهم اینه که تو تمام مراحل تربیت کودک باید روشمون این باشه، سر چیزای کوچیک بچه با این روش تمرین دیده باشه و وقتی تو این موقعیت قرار میگیره روشمون نتیجه بده
مرسی از حضور فعالت
ولی به نکته خوبی اشاره کردین
{40}
درسته قطعا اگه این آقا میخواست رو در رو با این بچه صحبت کنه باید با لحن و متناسب با سن و سال اون بچه صحبت میکرد
بنظرم اینجا بیشتر برای تاثیرگزاری به این صورت نوشته
مرسی عزیزم
بنظرت باید چه جوری ارومش کرد؟؟؟؟
هرچند که وعده وعید های الکی توی ایران خیلی باب بوده
باید بهش نشون بدی که درک میکنی چه حسی داره ، ولی باید این حس و تحمل کنه تا به حالت عادی برگرده ، نخوای به هر نحوی ساکتش کنی و با قولای بیخود جلوی اشک ریختنش رو بگیری
مث وقتایی که بچه ها تو خونه موقع بازی زمین میخورن و یهو میبینی کل خونواده پا میشن و با جیغ و داد و نگرانی میخوان کاری کنن بچه گریه نکنه ، یکی شکلات میده بهش یکی محکم بغلش میکنه میچرخونه دور خونه یکی میزنه تو سر و کله ی خودش .
درسته بچه دردش گرفته گریه میکنه ولی دردش ابدی نیست ، اصن ممکنه چند ثانیه طول بکشه .
عوضش وقتی از زمین خوردن یا درد یه آمپول برای بچه فاجعه بسازی براش عادت میشه که دائم بزنه زیر گریه یا همیشه منتظر یه وعده و وعید میمونه تا آروم بشه .
من خودم بار ها دیدم بچه ها زمین میخورن و چون زمین خوردن براشون فاجعه نیست بلند میشن و ادامه میدن به بازیشون ، یا آمپول زدن اونقدر براشون ترسناک نیست چون فهمیدن دردش تا ابد ادامه نداره . عوضش خیلیا میخورن زمین و دردشونم نمیاد ولی گریه میکنن چون بد عادت شدن .
باید بچه رو موقع درد بغل کرد و نوازش کرد و بهش محبت کرد ولی در همین حد ، نه در حد فاجعه سازی و باج دادن
فقط بهش دلگرمی داد و با محبت و نوازش بهش گفت که
نگران نباش من کنارتم...
درسته
همدلی بدون دلداری دادنای تخیلی ، دقیقا برعکس این مثالی که تو بلاگ بود
فقط تشکر
مرسی عزیزم
عالی بود ولی به نظرم اون حرفای توی قسمت پی نوشت مناسب سن یه کودک نیست.
ولی به نکته خوبی اشاره کردین
بنظرت باید چه جوری ارومش کرد؟؟؟؟
هرچند که وعده وعید های الکی توی ایران خیلی باب بوده
راه حل اینه که اگه بچه تو این حالت گریه کرد، فکر نکنیم آسمون به زمین اومده، آخه خیلی از والدین فقط میخوان هر جور شده بچه ساکت بشه، باید اجازه بدیم برا رنجی که بهش رسیده سوگواری کنه!
نکته خیلی مهم اینه که تو تمام مراحل تربیت کودک باید روشمون این باشه، سر چیزای کوچیک بچه با این روش تمرین دیده باشه و وقتی تو این موقعیت قرار میگیره روشمون نتیجه بده
مرسی عزیزم که همراهی {57}
خواهش میکنم عزیزم، خوشحالم که نظرامون تا این حد شبیه هم بود
خب راه چاره رو نگفتی.................
بنظرت باید چه جوری ارومش کرد؟؟؟؟
هرچند که وعده وعید های الکی توی ایران خیلی باب بوده
فقط تشکر
نمیشه بچه رو قانع کرد و بهش فهموندـ شاید بشه
فقط بهش دلگرمی داد و با محبت و نوازش بهش گفت که
نگران نباش من کنارتم...
چیزی برای گفتن ندارم.نمیدونم چی درسته و چی غلط..
فقط تشکر
بسیار عالی و مفید
خوش اومدی مچکرممم
ممنووووووون که اومدی
ولی گریه بعد از درک شدن مفیده، هیچ حس بدی درونش نسبت به والدین و خودش شکل نمیگیره و صرفا برای تخلیه احساسی گریه میکنه
در کل هدف از درک کردن کودک اینه که درونش احساس بدی شکل نگیره
من این نظرو نخوندم وقتی داشتم جواب مریم و میدادم ولی چقدر شبیه هم شد کامنتامون
مرسی عزیزم که همراهی
راهکار واقعی چیه؟
ممنون عزیزم
شاید باورت نشه ولی بهترین راه حل همینه .
نه که بگی درد بکش ولی باید بدونه پدر و مادرشم این روزا رو داشته ، همه ی بچه ها دارن و یه بخشی از زندگیه که باید قبولش کنه و تنها نیست .
خیلیا فک میکنن بچس نمیفهمه میشه گولش زد ولی واقعیتش بچه ها خیلی خوب میفهمن این چیزا رو .
این جور که بابای این پسر گفته اون بچه دیگه به هیچکدوم از حرفای والدینش اعتماد نمیکنه چون چن بار همینجوری خواستن ساکتش کنن
اونم نمیگه اوکی اتفاقا گریه میکنه بیشتر از قبلم گریه میکنه ولی بی اعتماد و بی پناه نمیبینه خودشو
سلام دوست خوبم ممنون خوشحالم پسندیدین ،
چند وقت پیش یه کتابی خوندم به اسم " به بچه ها گفتن، از بچه ها شنیدن"
نویسنده معتقد بود یه کودک قبل از اینکه یه کودک باشه، انسانه، و با انسان باید محترمانه حرف زد و رفتار کرد، تو هر سنی که باشه، چه کودک چه بزرگسال، تو این کتاب نوشته بود:
هر رنجی که به هر دلیلی به انسان میرسه، چه شخص خودش مقصر باشه چه دیگری، در وهله اول باید درک بشه بعد اقدامات دیگه برای حل کردن اون صورت بگیره
چقدر عالی
درسته همینجوریه که شما میگی
متقابلاً
بنده نیز دائما در حال تاسف خوردنم برا این موضوع و موضوعاتی از این دست :( :هوف
اوهوم
مرسی عزیزم
:)
خواهش میکنم
بلاگ زیبا و تاثیر گذار
انتخابی عالی ممنون از شما
راهکار واقعی چیه؟
ممنون عزیزم
شاید عجیب به نظر برسه ولی واقعا همینطوره، من اینو چند بار رو برادر زاده م که 4سالشه امتحان کردم، کودک به محض اینکه میفهمه بزرگترم مخصوصا والدین منو میفهمن آروم میشه، و تحمل مشکل براش آسون میشه، نه اینکه گریه نکنه، اتفاقا گریه ش ادامه داره ولی نوع گریه ش متفاوته، گریه قبل از درک شدن مضره، در کودک عقده ایجاد میشه و خودشو تنها میبینه
ولی گریه بعد از درک شدن مفیده، هیچ حس بدی درونش نسبت به والدین و خودش شکل نمیگیره و صرفا برای تخلیه احساسی گریه میکنه
در کل هدف از درک کردن کودک اینه که درونش احساس بدی شکل نگیره
نوشته ی قشنگیه منتهی بنظرم بیشتر ادبیه تا علوم تربیتی! به یه بچه ی دوساله بگیم درد بکش عزیزم تجربه س چون بعدها بیشتر درد خواهی کشید؟ اونم میگه اوکی پس!
راهکار واقعی چیه؟
ممنون عزیزم
خیلی عالی و تاثیر گذار بنده سعی میکنم که عمل کنم به این مطالب جالب و اموزنده گرچه تا الانم برخیشون رو رعایت میکردم
مطلب خیلی مفیدی بود، ممنون
چند وقت پیش یه کتابی خوندم به اسم " به بچه ها گفتن، از بچه ها شنیدن"
نویسنده معتقد بود یه کودک قبل از اینکه یه کودک باشه، انسانه، و با انسان باید محترمانه حرف زد و رفتار کرد، تو هر سنی که باشه، چه کودک چه بزرگسال، تو این کتاب نوشته بود:
هر رنجی که به هر دلیلی به انسان میرسه، چه شخص خودش مقصر باشه چه دیگری، در وهله اول باید درک بشه بعد اقدامات دیگه برای حل کردن اون صورت بگیره
ســـــپاس
خیـــلی خوب بود
بنده نیز دائما در حال تاسف خوردنم برا این موضوع و موضوعاتی از این دست
تشکر.