بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    عنکبوت رنجور...

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۳/۲۷
  • نمايش ها : 192

 

دلم رقصیدن می خواهد با ساز کوک کلمات بی قافیه ذهن مخشوشم که مدام میپیچند به رشته های افکار مغز تاریکم، ودود می شوند افکار مزاحمم در تنگنای خاطرات پوسیده ی دلم.

تمام دردهایم را یکجا می تنم!!!ومامنی میسازم با آن برای دوری از حشرات گزنده ی زندگی ودور می کنم خود را از نور و شور!!

از دنیای انسان ها تنها دو چیز برای مانده است ،دوچشم گویا،که گویی برای این عنکبوت سالخورده کمی رنجور است!

به سرعت از دیوار های تاریک این قصر متروک بالا می روم تا نزدیک تر شوم به پایان سرد این شب.

 

 

با تپیدن اولین پرتو خورشید دوباره محو خواهم شد در میان تارهایی که تنیده ام!

نوشته خودم!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


мя_κıпɢ
ارسال پاسخ