دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

همیشه فکر میکردم
خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی
و طرفت از احساست بی خبر باشه...
ولی حالا فهمیدم...
خیلی خیلی سخت تر اینه که
کسی رو دوست داشته باشی
و طرفت هم بدونه که دوستش داری
اما بی تفاوت از احساست رد بشه....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

قلب، مهمانخانه نيست که آدم‌ ها بيايند
دو سه ساعت يا دو سه روز توي آن بمانند و بعد بروند
قلب، لانه‌ ي گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود
و در پاييز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمي دانم چيست
اما اين را مي دانم که فقط جاي آدمهاي خيلي خوب است

يک عاشقانه آرام
نادر ابراهيمي

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

اغلب مردم به این دلیل عشق میورزند که غمگین اند.
به این دلیل در جست و جوی دیگری اند که تنها هستند
و عشق ، فقط زمانی امکانپذیر است
که تو تنها نباشی بلکه در یگانگی باشی .
با خودت قهر نباشی.
بلکه با خودت در شیفتگی و سرمستی باشی .

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

مرهم زخم هاى کهنه ام
کنج لبان توست
بوسه نمى خواهم
چیزى بگو..

احمد شاملو

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

هر چقدر بگوییم
مردها فلان
زن ها فلان
یا تنهایی خوب است
و دنیا زشت است
آخرش روزی قلب ات
برای کسی تندتر می زند

-چارلز بوکوفسکی

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

بیا وداع کنیم
اگر بنا باشد کسی از ما بماند
همان به که تو بمانی
"کینه ی" تو به کار این دنیا بیشتر می آید تا "عشق"ِ من

محمود دولت آبادی

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

ادمها ترك كردن را دوست دارند
سرشان را با افتخار بالا میگیرند
و میگویند : ترک کردم
سیگار را
خانه را
... ... ... دوستانم را
معشوقم را
اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد
سرِشان را پایین میاندازند
و با همه ی غمِ وجودشان میگویند
ترکم کردند
دوستانم
خانواده ام
عشقم میبینــید ؟
ما همان آدمهایی هستیم که ترک میکنیم
اما وقتی کسی ترکمان میکند
جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند.....!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

«کوچه - فریدون مشیری و جواب هما میر افشار به فریدون مشیری»

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
با تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی
نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم



در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟‌

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۱/۲۴

گيرم که در بيداري ات
مرا کُشتي!
آرزو بر دلت بماند ...!
در خوابهايت
زندگي خواهم کرد ....!!!!}