بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
فرشته های زمین گیر
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۵/۲۰
- نمايش ها : 809
فرشته تصمیمش را گرفته بود . پیش خدا رفت و گفت :
خدایا ، می خواهم زمین را از نزدیک ببینم . اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه . دلم بی تاب تجربه ای زمینی است.
خداوند درخواست فرشته را پذیرفت .
فرشته گفت: تا بازگردم بالهایم را اینجا می سپارم ، این بال ها در زمین چندان به کار من نمی آید.
خداوند بال های فرشته را روی کوهی از بال های دیگر گذاشت و گفت :بال هایت را به امانت نگاه می دارم ، اما بترس که زمین اسیرت نکند زیرا خاک زمین دامنگیر است .
فرشته گفت : باز می گردم ، حتما باز می گردم . این قولی است که فرشته به خداوند می دهد .
فرشته به زمین آمد و از دیدن آن همه فرشته ی بی بال تعجب کرد. او هر که را می دید ، به یاد می آورد . زیرا او قبلا در بهشت دیده بود . اما نمی فهمید چرا این فرشته ها برای پس گرفتن بالهایشان به بهشت برنمی گردند .
روزها گذشت و با گذشت هر روز فرشته چیزی را از یاد برد . و روزی رسید که فرشته دیگر چیزی از گذشته ی دور و زیبا به یاد نمی آورد ، نه بالش را و نه قولش را .
فرشته فراموش کرد . فرشته در زمین ماند .
تشکر