عاشقی ما

ما یه خونه 3 طبقه داشتیم طبقه وسط رو اجاره داده بودیم دختری به نام سحر که میشد نوه ی خانمی گه اونجا زندگی میکرد خانم مدرسی همسرش فوت کرده بود و یا مردی به نام حسن ازدواج کرد اون اقا هم 2تا زن داشت که از اون یکی خانومش پسر داشت اسم پسرش طاها بود اون اخر هفته ها میومد اونجا من عاشق پسرش شدماون قبلا یکی دیگه رو دوس داشت به نام شکوفه اما بخواطر خیانتش از هم جدا شدن اون اومد پیش من ما عاشق هم بودیم اما اون 1ماه بهد دوباره برگشت پیش شکوفه من هنوزم عاشقشم