دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۲/۰۶

بیا بهار را
از همه این سال ها کم کنیم

تو که خوب می دانی
آفتاب از میان پلک هایت آغاز می شود
و آن چند تار موی سفید
زمستان من است
حالا بیا
باران را بهانه کنیم
با نامه ها فال بگیریم
خیس گریه شویم

اصلا بیا تمام این حرف ها را فراموش کنیم
همه چهارشنبه ها که در راهی
من ذکر می خوانم
شاید
صبح شنبه را تو آغاز کنی!

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۲/۰۱

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

میان شمشاد ها و کاج ها و چهارراه ها

میان گلخانه ها و کتابخانه ها و نیمکت ها



من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

دستانمان را که به غارت برد؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟



من پایبند گلدان های کوچک طاقچه

دیوانه ی رقص پروانه

آغشته ی شعر

آزاده ی دل بودم

پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله

بغضِ "ها" کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟



من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟

و عشق

کجای داستان به زمین افتاد؟

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۱/۲۴

دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرفهایمان را تکرار می کنم

دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را
می نویسم
می نویسم
می نویسم
بعد می گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا ؟

دلم تا برایت تنگ می شود
میمِ مالکیت به آخرِ اسمت اضافه می کنم
و باز عاشقت می شوم

fatimaa7913
fatimaa7913
۱۳۹۴/۱۱/۲۴

کیا بیدارن؟

0Arta
0Arta
۱۳۹۴/۱۱/۱۱

رفیقم میلاد یه موبایل از این بزرگا خریده!!!
..
.
.
.
بعد گذاشته بودش رو زمین
منم فکر کردم ترازو دیجیتاله
رفتم روش وایسادم!!
هیچی دیگه بیچاره کــــــور شد
از بس گریه کرد

+5

AmirShir
AmirShir
۱۳۹۴/۱۱/۱۱

وای چقدر خوشگلی