دیوار کاربران


masih11
masih11
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

...

ارسال شده در ۱۳۹۵/۰۳/۲۰
1 نظر
نمايش ها: 14
گزارش
چاپ

ای بکرترین برکه! هلا سوره ی صافی !

پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی !

داغی بزن از بوسه به پیشانی سردم

بدنام که هستیم به اندازه‌ی کافی

تلخینه‌ی آمیخته با هر سخنت را

صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی !

با یافتن چشم تو آرام گرفتم

چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی

چندی‌ست که سردم شده دور از دم گرمت

بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی ...

minee
minee
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

پرنده ها هرگز دیرشان نمی شود
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی کند
و گوزن ها نگران فراموش کردن تولدها نیستند!
فقط انسان،زمان را اندازه می گیرد.
و ساعت را اعلام می کند.
و به همین دلیل فقط انسان است؛
که از ترسی فلج کننده ، رنج می برد!
ترس تمام شدن وقت...

+5

masih11
masih11
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند

آرش
آرش
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

فدا مدا ...

آرش
آرش
۱۳۹۵/۰۳/۲۰


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۳/۱۹

در ازدحام این همه ظلمت بی عصا

چراغ را هم از من گرفته اند

اما من

دیوار به دیوار

از لمس معطر ماه

به سایه روشن خانه باز خواهم گشت

پس زنده باد امیــــد


شـــوالیـه
شـــوالیـه
۱۳۹۵/۰۳/۱۵


آرش
آرش
۱۳۹۵/۰۳/۱۵


masih11
masih11
۱۳۹۵/۰۳/۱۵

تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

تنـــهایی ...

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۵/۰۳/۱۲

شب با تمام پيچيدگی
چه ساده آرامش میبخشد
چه خوب میشد
ما هم مثل شب باشیم
پیچیده ولی آرام کننده دلها
شبتون آروم...