بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
پسر خلاف کار
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۲/۲۵
- نمايش ها : 350
روزی پسری به دوست دخترش در خیابان گفت: بیا بریم تو کوچه مون :|
دختر:معنی نداره که ؟؟ نشستیم واسه خودمون دیگه! بریم کوچه شما چیکار؟
پسر:نمیشه ؛ کارت دارم , میخام سورپرایزت کنم :))
دختر:باشه بریم , ولی زود برگردیما
پسر:باشه
به کوچه رسیدند .... پسر: بیا بریم دم خونمون
دختر:ای بابا!!! آخه واسه چی؟؟
پسر:بهونه نیار دیگه, گفتم که کارت دارم
دختر:باشه
رفتن دم خونه پسره.... پسر:بیا بریم بالا تو خونه
دختر:امکان نداره ... نمیام
پسر:باشه نیا ولی بدون که چیز خوبی رو از دست میدی
دختر که داشت از فضولی میترکید : باشه ....میام ولی تو رو خدا زود برگردیم
پسر:باشه عشقم
با هم به داخل خونه پسره رفتن....پسر:بیا بریم تو اتاقم رو تخت
دختر: وااااااا کصافط میخاستی با من ............. ؟؟؟!!! :(((((
پسر:نه عشقم من اگه میخاستم این کار رو بکنم زودتر از اینا میکردم
دختر:پس چیکار میخای بکنی؟؟؟؟؟
پسر:تو برو رو تختم و پتو رو بکش رو سرت خودت متوجه میشی
دختر:باشه
ودقایقی بعد پسر و دختر هر دو زیر پتو روی تخت بودند
وناگهان پسر در اوج تاریکی زیر پتو ساعت خود را درآورد و گفت:
بــبـــیــــن ســـاعـــتــــم شــبـــرنــــــگ داره
.
ناموسا چقد ذهنای منحرف توبدو بیا جوک داریماااا....استغفرالله
نیما اون تسبیح منو بده.....تسبیحم کووووووووووووو ؟؟؟؟؟؟
اما خدایش الان چنتا بچه دارند؟؟؟؟؟
چه پسر ماهی
به به
خخخخخخخخ
من اصن تو ذهنم چیزبدی نگذشت
فقط گفتم با دختره می خواد چکا کنه
خخخخخخخخخخخ