دیوار کاربران


00entezar
00entezar
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

چه حرف بی ربطیست که مـــــــــــــرد گریه نمی کنـــدگاهی آنقدر بغــــــــض داری که

فقط باید مـــــــــــــرد باشی تا بتوانی گریه کنـی

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
و غمــت سـهم ِ مــن!

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

بهم بگو چه حالی داری

وقتی دستام از تو دورن
نمی دونی شب و روزام

بی تو خيلی سوت و کورن
بهم بگو چه حالی داری

وقتی من پيشت نباشم
نمک خودخواهيامو

روی قلب تو نپاشم
بهم بگو چه حالی داری
بهم بگو چه حالی داری

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

وقتی با گـرگــ هـا زندگی میکنـی زوزه کـشـیـدن را بـیـامـوز

من در سرزِمـیـنـی زنـدگـی مـیـکـنـم که تـنـها "خـدایـش" از

پشـت خـنـجـر نـمـیـزنـد

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

تخت كه نیست تابوته...

تختی که هر شب،

هنوزم در خیالم است

تنها...

با یادتوست خواب رو به چشمانم شیرین میکند

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

به چـشـمـهـایـت بگــو . . .

نـگـاهـم نـڪـنـنـد .

بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم

سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !

نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . .

نـه !

حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم…!!!

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

میـنویسم
برای تو
دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود...
اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است
مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۴

گفتم خدایا دلگیرم

گفت: حتی از من؟

گفتم خدایادلم را ربوده اند

گفت: پیش از من؟

گفتم خدایا دوری ازمن

گفت: تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم

گفت: بیشتر از من؟

گفتم خدایا اینقدرنگو من

گفت: من تو ام تو من!

fsm
fsm
۱۳۹۲/۰۶/۱۳

این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!

این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم