دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۲۳

افسوس که عشق جاودانه نیست.

عشق گل سرخیست که طاقت طوفان را ندارد.

عشق یک خاطره سبز است که از آمدن پاییز میترسد

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۷/۲۳

رفت از برم نگار و وفا را بهانه کرد
سرد از برم گذشت و حیا را بهانه کرد

گفتم که دل به شوق تو در سینه می تپد
"رفت از دل و تنگی جا را بهانه کرد"

وقتی که شد موعد وصلی و بوسه ای
چون عابدان، نماز و دعا را بهانه کرد

گفتم که درآتش وصل تو سوختم
زد خنده ای و رنگ وریا را بهانه کرد

گفتم مرو که مونس تنهایی ام تویی
یاری گٌزيدو دست قضا را بهانه کرد

گفتم مریض عشق توام شمس بی فروغ
"تقدیر توست" گفت و شفا را بهانه کرد

رو کرد و گفت رو به خموشی ست شمع تو
تنها نهاد و مردن ما را بهانه کرد...

پریسا
پریسا
۱۳۹۵/۰۶/۲۷



5+

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۶

امروز..
یک سبد محبت
یک دنیا عشق
یک عالم خوشبختی
یک دشت لاله
یک کوه دوستی
یک آسمان ستاره
یک جهان زیبایی
یک دامن نیک نامی
و یک عمر سرفرازی
از خداوند براتون خواهانم
جمعه تون شاد شاد

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

یک دقیقه سکوت

به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!

به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند

به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم!

به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!

به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!

یک دقیقه سکوت!

به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!

بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!

بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!

یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!

برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

لذت داشتن یه دوست خوب تو یه دنیای بد...

مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم تو هوای سرده.

درسته که هوا رو گرم نمی کنه ، ولی آدمو که دلگرم می کن

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

کودکی ام را دوست داشتم.
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود ..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

به نظر شما عشق چگونه است؟

«تنها با کسی قبول عشق کنید که دارای همت عالی و نفسی قوی باشد»

عارفي در بياباني از زني باديه نشين پرسيد:

« عشق از نظر شما چون است؟»

زن گفت: چندان بزرگ و عظيم است که بر کسي پوشيده نمي ماند و چنان دقيق است که هرگز به چشم ديده نمي شود و آن چنان در وجود شخص عاشق استقرار يافته است که مانند قرار داشتن آتش در آتش زنه و مانند خود آتش زنه که اگر آن را بجنباني آتش از ان بيرون مي جهد و چون رهايش نمايي اثري از ان به چشم نمي آيد.

او را که دل از عشق مشوش باشد

هر قصه که گوید همه دلکش باشد

تو قصه عاشقان همی که شنوی

بشنو!بشنو!که قصه شان خوش باشد

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

عشق يعني قطره قطره آب شدن...

در وفــور اشـك يـار گـــريان شـــدن

عشق يعني بر دلي چيره شدن...

دست از جان شستن و مـجنون شـــدن

عشق يعني در حضور باران طوفان شدن...

در كنار قاصدك رقصيدن و پرپر شدن

عشق يعني در عميق قلب يار ساكن شدن...

بر دامان وي افتادن و بي جان شدن

عشق يعني در پي باد رفتن و راهي شدن...

از فراز كوه‌ها بگذشتن و پيدا شدن

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۶/۲۵

سفر کردم به شهر بی ستاره
که گفتم شاید اونجا غم نباره

ولی دیدم که غم اونقدر زیاده
که هر جا پابذارم غم بباره

گرفتم چتری روی سرم زود
ولی غم کرده اونو پاره پاره

فهمیدم که جنس غم چی بوده
که چتر من به زیرش زاره زاره

درست کردم با عشقت جون پناهی
چنین ابر غمو کردیم بی چاره