دیوار کاربران
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
یکی از بستگان خدا |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
مرد کور |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
شتباه فرشتگان |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
خداوند برای ما نیکی و شادی را پسندیده است این ماییک که از میان هزاران شادی به دنبال حاشیه غمگین شادی ها می رویم |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۳
شما این توان را دارید که زندگانی ای سرشار از عشق و رضایت بیافرینید |
|
toya
۱۳۹۴/۰۹/۰۲
در سرخ ترین لحظه اشک تشنه یک نگاه توام برای لبخندی دوباره |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۲
مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ، مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم |
|
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۰۲
موفقیت ، یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن |