بلاگ كاربران


تب طولانیست چشمش،مبتلایش شده ام

غرق هذیان نگاهش،خود دریا شده ام

به خراباتی عطرش که خرابش شده ام

مست از بوی تنش،من خود شیدا شده ام

شعر از روی لبش،من که کتابش شده ام

نو و کهنه سرزمینش،انقلابش شده ام

او ز من دور و من از دور به او نزدیکم

زیر مهر است اگر سایه جانش شده ام

پا به پای رفتنش،من خود ماندن شده ام

لابه لای هر سکوتش،خود گفتن شده ام

کیش از نبودنش،من مات بودن شده ام

روی شطرنج شلوغش،خود تنها شده ام

تا رسد شعله به عودش, تب داغش شده ام

که من از شمع وجودش،گُر آتش شده ام

 

+دم...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


eshtebahekhoob
ارسال پاسخ

_janan_ :
:)


eshtebahekhoob
ارسال پاسخ

mahdi1369 :
{H}

مرسی

یاغش
ارسال پاسخ
_janan_
ارسال پاسخ
eshtebahekhoob
ارسال پاسخ

parisa7821 :
{69}

ممنون

eshtebahekhoob
ارسال پاسخ

darya20 :
ممنون{67}

قربونت

پریسا
ارسال پاسخ
darya20
ارسال پاسخ

ممنون