بلاگ كاربران
منِ حدوداً 80 سانتیمتری از پله های سرسره ی فکر می کنم 2، 3 متری،که شبیه یک غول آهنی کنار رودخانه بود، با لِی لِی بالا می رفتم و ویــــــــــــــــــــژ.....
اگر اسمش رو بشود پارک گذاشت، پارک ما همین یک سرسره را داشت با دو الاکلنگ که جای نشستن نداشتند...تا یک روز تاب و رنگ های زرد و قرمز و آبی را به این مجموعه ی آهنی ناقص اضافه کردند.
در روزهای اول دروغ نگفته باشم بعد از یک ساعت در صف وایسادن 10 عدد تاب خوردن نصیبمان می شد،بماند که چقدر سر و کله ی بچه ها به لبه ی تاب خورد و شکست...
آنوقت ها پارک ها جای نشستن و نظارت مادران و اولیا نداشت،معمولاً بچه ها خودشان از پس خودشان بر می آمدند،مگر کار خیلی بیخ پیدا می کرد که بچه ای فین فین کنان با بغض می گفت:" الان میرم به مامانم میگم"...که اگر با فشار سنج فشارِ بچه ی تهدید شده را می گرفتی احتمالاً به نزدیک صفر میل می کرد و رنگ و رویش کم از زردچوبه نمی نمود...
بماند...
چند وقت پیش حدود ساعت یک نیمه شب توی پارک قدم می زدیم. کسی در پارک نبود به جز من و اخوی و دایی ودایی زادگانم، که آنها هم ماشالا واسه خودشان یک پارچه خانوم و آقا شده اند، مقصودم این است که بزرگ اند.همینطور که قدم می زدیم،چشممان به پارکِ بازیِ رنگارنگِ بچه ها افتاد،که آدم را یاد خانه ی شکلاتی می انداخت...
چشممان برقی زد ...
تاب و الاکلنگ که پایمان هم توی شان جا نمی شد، بدون اینکه حرفی رد و بدل کنیم هم قدم به سمت سرسره ی کوچک پیچُ واپیچ رفتیم...
به سختی از تونلِ پلاستیکیِ تنگِ سرسره ی نیم وجبی بالا رفتیم و پنج نفری کیپِ هم آن بالا رسیدیم و به نفس افتاده و هن هن کنان فکر می کردیم اگر سر بخوریم در مسیر گیر می کنیم یا رد می شویم،که در همین موقع نور چراغ قوه و صدای سوت ما را از عالم بچّگی بیرون کشید...
بعلـــــــه نگهبان پارک بود..شروع کرد به دعوا کردنِ ما کودکان دراز، که بیایید پایین!آنجا چه می کنید!..خواستیم سر بخوریم که نگهبان وظیفه شناس مجبورمان کرد همان تونل تنگ و تاریک را که با زحمت فتح اش کرده بودیم، پایین بیاییم...
خلاصه ما ماندیم و دستی که در چیدن میوه ی کوچکی از کودکی در هوا ماند...
به همان قدم زدن معمولی مان ادامه دادیم...و من فکر می کردم پارک های کودکی مان با اینکه شبیه خانه شکلاتی نبود و هرچقدر هم که باعث زخمی و کبود شدن دست و پا و سرمان می شد در عوض رده سنی نداشت و در آن تو با هر سنی، کودکی بودی که می خواستی بازی کنی...
رفتم دهه هفتاد.ممنون
لایک
خوشحالم نوشته هامو دوست دارین{67}
همیشه از خوندنه داستان نوشته هاتون لذت میبرم
آفرین و درود{67}
ممنون آقا حسین از اینهمه انرژی که میدین
خوشحالم نوشته هامو دوست دارین
چقدر زیبا و روان مینویسید
همیشه از خوندنه داستان نوشته هاتون لذت میبرم
آفرین و درود
آره
آخی برای همه خاطره هست
ولی الان رده سنی دارن,فوقش مدیوم و لارج باشن {17}
آرهمنم مشکلم همینه...وقتی رده سنی دارن باید واسه رده سنی بالای سیزده سالام پارک بسازن
آلرژی دارم بش
اشکال نداره,خوبه که گفتی
محبت آمیز بود.:)
شرمنده دست خودم نیست
آلرژی دارم بش
نیم وجب تابه{5}
اون تاب و سرسره های قدیمی فیری سایز بودن,از بچه دوساله تا رضازاده میتونستن ازش استفاده کنن,
ولی الان رده سنی دارن,فوقش مدیوم و لارج باشن
ببخشید
محبت آمیز بود.
نیم وجب تابه{5}
نمیدونم دیگه
من جا میشم
کمتر بخور تا بتونی سوار شی
چاق نیستم
نیم وجب تابه
از این کلمه بدم میاد
نکنه مثل خاله ریزه قاشق سحر آمیز داری کوچیک میشی:-/
کمتر بخور تا بتونی سوار شی
لایک
من که جا نمیشم
نکنه مثل خاله ریزه قاشق سحر آمیز داری کوچیک میشی
هرجور فک می کنم جا نمیشه...:lanati
سوار نشو خراب میشه..مال بچه هاست{5}{12}
اتفاقا خیلی هم فاز میده
یکی از مزایای لاغری و کوتاهی قد {7}
کچلم هست
یعنی قشنگ از زندگی و تشکیل خانواده ناامیدت کردم با این حرف {1}
شما دشمناننه پارکایه خوبین
یکی از مزایای لاغری و کوتاهی قد {7}
هرجور فک می کنم جا نمیشه...
سوار نشو خراب میشه..مال بچه هاست
یکی از مزایای لاغری و کوتاهی قد {7}
آخی
چن رو پیش رفتم سوار شدم
یکی از مزایای لاغری و کوتاهی قد
واقعا؟؟؟؟
خواهش میشه
یعنی قشنگ از زندگی و تشکیل خانواده ناامیدت کردم با این حرف {1}
من هنو تو تابا جا میشم
ممنون.
من شاید راحت تر باشم با پارکایه جدید و بچم آسیب نبینه ولی حس میکنم بچم بیشتر با اون پارکا کیف میکنه هرچند خطرش زیاده و این کاره منو سخت میکنه :|
اصلا تا تو بیای بچه دار بشی دیگه اون پارکای کوفتی وجود نداره!
یعنی قشنگ از زندگی و تشکیل خانواده ناامیدت کردم با این حرف
چرا اشتباه برداشت میکنین هی
من شاید راحت تر باشم با پارکایه جدید و بچم آسیب نبینه ولی حس میکنم بچم بیشتر با اون پارکا کیف میکنه هرچند خطرش زیاده و این کاره منو سخت میکنه
ن
آخ آخ=آخجون.....همه چیو باید واستون ترجمه کرد
خوشحالم دوست داشتی{38}
من خودمو کوچیک کردم دیدم مرتبط نشدم
صفحات
1 2 3