دیوار کاربران
aniss
۱۳۹۴/۰۵/۳۱
Ehsanjamal :
یه خانواده ی سه نفری بودن
یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به دختر کوچولوی ما میده بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت . دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن. اما مامان و باباش می ترسیدن که دختر کوچولوشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره. اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن. دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ... خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره .......... |
|
aniss
۱۳۹۴/۰۵/۳۱
من خدا را در نگاه آنانی دیدم که :خود نیازمندند محبت بودند ، ولی باز هم محبت می کردند |
|
Ehsanjamal
۱۳۹۴/۰۵/۳۰
یه خانواده ی سه نفری بودن |
|
Ehsanjamal
۱۳۹۴/۰۵/۲۹
Ehsanjamal :
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم؛
مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند؛ و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم؛ بعد می فهمیم که خیلی دیر شده ...! {H}{H}{H} اره واقعا.......... |
|
aniss
۱۳۹۴/۰۵/۲۸
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم؛ |
|
─═ह☞ԹՊiՌՅԽ☜ह═─
۱۳۹۴/۰۵/۲۸
به ما گفتند باید بازی کنید |
|
saman11
۱۳۹۴/۰۵/۲۸
|
|
Ehsanjamal
۱۳۹۴/۰۵/۲۷
آدما مثل عكس هستن |
|
Ehsanjamal
۱۳۹۴/۰۵/۲۷
بجای اینکه آرزو کنید کاش شخص دیگری بودید |
|
Ehsanjamal
۱۳۹۴/۰۵/۲۷
زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند |