دیوار کاربران


saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۵

دلتنگ آغوشت می شوم...
وقتی که هوای حوصله ام ابریست!!!
دلم یک عصر دلگیر میخواهد
و یک پیاده رو بی انتها...
تا تمام دردهایم را در تن سردش جا گذارم.
آنقدر گلایه کنم...
که آسمان بشکند سد غرورش را...
و رد پایم را از دل سنگفرش های زخمی پاک کند...
تا شاید دل بی قرارم اندکی آرام گیرد...
شاید که لبخند درختان به وقت گریه ی ابر
اجابتی باشد...
و خدا آغوش بگشاید به روی تنهایی هایم....!!!

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۵

http://ghasedak-ashegh.persiangig.com/image/webloag/25.gif

آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید
نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.
نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.
بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد
و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد
و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،
تا معشوق و محبوب او باشد

http://ghasedak-ashegh.persiangig.com/image/webloag/25.gif

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۵

بي شمارند آنهايي که نامشان آدم است
ادعايشان آدميت
کلامشان انسانيت
رفتارشان صميميت...
حال.....
من دنبال يکي ميگردم که
نه آدم باشد... ...
نه انسان...
نه دوست و رفيق صميمي
تنها صاف باشد و صادق
پشت سايه اش خنجري نباشد براي دريدن...
هيچ نگويد...
فقط همان باشد که سايه اش ميگويد
صاف و يکرنگ...

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۵

شعری زیبا از استاد شهریار درباره در جستجوی پدر

دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در
در مُشت گرفته مُچ دست پسرم را
یا رب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کلّه ی پوک و سر و مغز پکرم را

هم وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را
رفتم که به کوی پدر و مسکن مألوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را
گفتم به سرِ راهِ همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهواره ی مادر
کانِ گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصّه ی رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیّت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچه ی مأنوس که در کام
باز آورد آن لذّت شیر و شکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فرو کُشت
از آتش دل باقی برق و شررم را
چون بقعه ی اموات فضائی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و به رُخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را
مَهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش
کی پاسِ مرا دارد و زین پس پسرم را
ای داد که از آن همه یار و سر و همسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچّه ی همسایه ندیدم به سر کوی
تا شرح دهم قصّه ی سیر و سفرم را
اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
می خواستم این شِیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پُر شور و شرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صِغرم را و نقوش و صُوَرم را
کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را
یکجا همه ی گمشدگان یافته بودم
از جمله (حبیب) و رفقای دگرم را
این خنده ی وصلش به لب، آن گریه ی هجران
این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را
این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر
وآن زمزمه ی صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلّا به در خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
بر سینه ی دیوار، درِ خانه سرم را
صوت پدرم بود که می گفت چه کردی؟
در غیبت من عائله ی دربدرم را
حرفم به زبان بود ولی **همخونه**که نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعائی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آن همه زنگ و کدرم را
ناگه پسرم گفت چه می خواهی از این در
گفتم پسرم بوی صفای پدرم را

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۲

درد یعنی: امشبم مثل شبای دیگه رو تختت دراز بکشی،



آهنگ بزاری و بازم فکر کنی به حرفاییکه با هم میزدیم...



به اینکه خیلی همراهم بودی...به اینکه حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره...



به اینکه چقدر با هم دعوا کردیم و آشتی کردیم...



به اینکه کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی... به اینکه...



لعنت به اینکه ها... و مثل همیشه چشمات باید تقاص پس بدن...

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۲

اختلاف نداریم
کمی جغرافیای ما مختلف است!!
.
.
قلب من شمال شرقی تنم می تپد
قلب تو جنوب مرکزی ات!
.
.
من دلتنگ ماضی توام که بعید شده
تو اسیر حالی،
.
.


فرقی ندارد ساده یا استمراری
فصل مشترکی که نود درجه اختلاف دارد!
.
.
رویا های تو.....کابوس های من
==================

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۲

خری آمد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل
یكی را كن نشان چون نیست مشكل

خرك از شادمانی جفتكی زد
كمی عر عر نمود و پشتكی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن

به آداب و رسومات زمانه
شدن داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش
یه افسار طلا و پول نقدش

خریداری نمودند یك طویله
همانطوری كه رسم است در قبیله

خر عاقد كتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟

یكی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید
كه خر خانم سرش یكباره جنبید

خران عرعر كنان شادی نمودند
به یونجه كام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۲

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو
براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو
براي عشق مثل شمع بسوز ولي نذار پروانه ببينه
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشکن
براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن
براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن
براي عشق خودت باش ولي خوب باش

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۶/۱۲

این آخرین آرزوی من هست....

هميشه اون طوري كه فكر مي كني
اتفاق نمي افته.
خواستني هاي تو خواست همه نيست ،
دردهاي تو غم همه نيست.
حرفاي تو حرف دل همه نيست .
تو هموني هستي كه بايد باشي ،
شايد اين بودن تو واسه خيلي ها مهم نباشه
اما مهمه كه تو باشي ، نفس بكشي ،
زندگي كني وبه كسي كه بودنت براش
اصلامهم نيست عشق بورزي....!
دلم ميخواست كم نور ترين ستاره
در كهكشان شگفت انگيز دلت بودم ،
اما نبودم......!
دلم ميخواست واژه اي فراموش شده
در قاموس دلت بودم ،‌اما نبودم.......!
دلم ميخواست متروك ترين و دور
افتاده ترين جزيره در اقيانوس بي كران
دلت بودم ، اما نبودم......!
دلم ميخواست مثل افتادن دكمه پيراهنت ،
يا باز ماندن بنذ كفشت
يا خراب شدن خط اتوي شلوارت
برايت مهم بودم ، كمي مهم بودم ! ....
اما نبودم ... هيچ نبودم...!
كسي خواسته ها ، آرزوها ، دردها ،
حرف ها، شكستن ها ، سوختن ها
و باختن هاي منو نه ديد و نه فهميد ،
اما مثل اينكه او هم نمي خواست جزء
خواسته هاي تو باشم .......
ميدانم محال است آن اتفاقي كه
مي خواستم بيفتد و رخ بدهد ،
ديگر خيلي دير است ،
ديگر نبايد به انتظار معجزه احتمالي
بنشينيم ،بايد بلند شوم و غبار انتظار
را از سر و رويم بتكانم و راهي مقصدي
شوم كه يك روز هر گز دلم نميخواست
رهسپارش شوم
تمامي وجودم گر مي گيرد
نفسم بند مي آيد
اشكهايم سرازير مي شوند ، مي دانم
بي فايده است
راه من راهي است كه تو هيچگاه از آن
عبور نخواهي كرد.....
هنوز هم اثري از تو نيست . گريه ام ميگيرد.
پس تو هم رفيق راه زندگي من نبودي
چه كسي ميفهمد اي همه درد را
اين همه عذاب را
اين همه شكستن را.
كاش بميرم ويا لااقل.... تا چشمان حسرت
بارم هر گز تو را با كس ديگري نبيند .
اين آخرين آرزوي من است....

saman_kx
saman_kx
۱۳۹۴/۰۵/۰۷

سلام...

دوستان عزیزم من 25 روز مسافرت میرم ترکیه از نبودنم عذر میخام دوستتون دارم مواظب خودتون باشین...

ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻏﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﻏﻢ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﻧﺪ
ﮐﺰ ﺷﻮﻕ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﯾﺪﻩ ﭼﻪ ﺷﺐ ﻣﯽﮔﺬﺭﺍﻧﺪ
ﻭﻗﺘﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺁﯾﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ
ﺑﺎﺭﯼ ﻧﮑﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪ . . .

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد
فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست
اگر برف بیاد هست ، اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی …!