هــر قلـبی "دردی" دارد ...
فقــط نحوه ی ابراز آن متــفاوت است!
برخــی آن را در چشــمان‌ـشان پنهــان می‌كنند و
برخــی در لبــخنـدشان...

یکی موند یکی نموند حرف راست قصه بود
یکی موند با غصه ها ، به غم عشق مبتلا
یکی رفت چه بی وفا ، با دورنگی آشنا
اونکه موند، غصه دلشو سوزوند پشتشو دوری شکوند، زیر آوار جفا
دل دادش به هر بلا، با همه عشق و وفا راهی شد تو قصه ها
اونکه موند یه قصه ساخت اما هستی شو باخت
قصه ها به سررسید اون به عشقش نرسید
هیشکی خوابشو ندید گل یادشو نچید
گم شدش تو قصه ها توی شهر عاشقا

نمی ‌دانم دلم تنگ است
دلم در آرزوی یک نگاه پاک و بی رنگ است
نگاه آسمانم دیگر آبی نیست
شبم تیره فروغ ماهتابی نیست
کویرم تشنه
باغم خشک
به چشم چشمه سارم دیگر آبی نیست.

بَـــــراے ڪَسے بِـــــســـــوز⇩

ڪہ بَرا خـــــاموش ڪَردَنت⇩

اَز اَشـڪِش مـــــایہ بـــــِذاره↯⇧

مــــرد رویاهامﮔـﻮشـِﺖُ ﺑـﻴـﺎﺭ :

ﺑﮕـــﺬﺍﺭ ﻫــــﺮﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫـــﺪ ﺑﺸﻮﺩ

ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗــــی ﻛﻪ ﻣﻴﺨــــﻮﺍﻫﺪ ، ﺑﻴﻔـــﺘﺪ

ﺍﺻﻼ ﺩﻧﻴـــﺎ ﺑﻬﻢ ﺑﺮﻳــــﺰﺩ !

ﺗﺎ ﻭﻗﺘــــی ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻣــــﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻭ ﻫـــﺮﻡ ﻧﻔـــﺲ ﻫـــﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﮔﻮﻧــــﻪ ﺍﻡ ﻣﻴﺨــــﻮﺭﺩ

ﺧﻮﺷﺒﺨــــﺖ ﺗﺮﻳـــﻦ زﻥ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻨـــــﻢ

من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :

یکی بود

هنوزم هست

خدایا همیشه باشد..

بسم الله الرحمن الرحیم
یک روزدیگر
یک برکت دیگر
وفرصت دیگربراےزندگی
خدای مهربانم
توراسپاس بخاطر
روزی دیگروآغازی نو
سلام صبح شنبتون بخیر

چـہ دنيــــاي بزرگـــي ..!
تا چشــم ڪــار میڪنـد جاي #تــو خاليست ..!

رفیــق قدیمـــے

#تولدت-مبارک ای #گل-گلدون-من ...... #هزار-سال زنده باشی بسته به #تو-جون-من
این #هدیه-تولد پیشکش #چشمای-تو ....... #ناز-گل-زیبای-من چشام زیر #پای-تو
tanha_m
#عزیزم اکنون به جای #دستانم دو #بال-طلایی می خواهم ...... تادر #زیباترین-تقویم برای #ستاره باران کردن #شب-تولدت
تا #اسمان پرواز کنم وبه روی #ماه بنویسم #تولدت-مبارک
حالا نوبت اینه که شمارو #فوت کنی #ناز-گل-من-بریتانم

دســــتــــ هــــایــــم خــالـــی اَنـــد • • •

جـایِ خــالــی دســــتـِـ تــو را هــــیـــــچ کــَــس

بـــرایــــم پــــر نــمـــی کــــنــد • • •

راســــت مــــی گــــفــت شـــــامــــلو:

" دســـــت خـالـی را بـایــــد بـــــر ســـر کــــوبــیـــد "

عشقم 1سیلی زد و گفت: تو بهم خیانت کردی!!!
گفتم: تو هم بکن...
چند ماهي گذشت...
سوار ماشین عروس ديدمش خیلی خوشگل شده بود...
با خنده اومد طرفمو گفت: دیدی منم تونستم...!!!
سیر دل نگاهش کردم گفتم مبارکه ، اشک تو چشام جمع شده بود خندیدم و رفتم...
بعد يه ماه نمیدونم کی بهش گفته بود
تو بيمارستان بستري بودم فهمید سرطان دارم...!!!
اومد ملاقاتمو و گفت: خیلی بی معرفتی...
چرا اینکارو کردی؟!!!
اشک تو چشام جمع شد...
بهش گفتم: من تو عروسیت خندیدم...
ولی تو توی ختمم گریه نکن...
گاهی دلیل " کم محلی ها ، نه گفتن ها و رها کردن ها شاید چیزی نباشد که تو فکرمیکنی...
#گاهی_باید_رفت_تنها_برای_عشقت