متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۹/۰۲

ارزوهایتان را اجابت ميكند
آنکه آسمانی را

می گریاند تا گلی
را بخنداند...

اولین روز اذر ماهتون شاد شاد
دلتون‌ خوش

لبتون خندون
زندگیتون ارام

تقدیرتان قشنگ
و
بهترینها در اذرماه نصیبتان

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۵/۰۹/۰۱

مادربزرگ
که خدا نور به قبرش بباره می‌گفت:
عاشق که باشی
هرگز نخواهی مُرد.
اما، خودش مُرد!
.
چه پارادوکس بزرگی‌ست عشق!

farhad0000
farhad0000
۱۳۹۵/۰۹/۰۱

سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم «مشتی خاک»

که ممکن بود «خشتی» باشد در دیوار یک خانه

یا «سنگی» در دامان یک کوه

یا قدری «سنگ ریزه» در انتهای یک اقیانوس

شاید «خاکی» از گلدان

یا حتی «غباری» بر پنجره

اما مرا از این میان برگزیدند، برای «نهایت»، برای «شرافت»، برای «انسانیت»

و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای:

«نفس کشیدن»، «دیدن»، «شنیدن»، «فهمیدن»

و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید

من منتخب گشته ام، برای «قرب» برای «رجعت» برای «سعادت»

من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:

به «انتخاب»، به «تغییر»، به «شوریدن»، به «محبت»

وای بر من اگر قدر ندانم …

mehditala
mehditala
۱۳۹۵/۰۸/۳۰

وقتی که ديگر نبود
من به بودنش نيازمند شدم .
وقتی که ديگر رفت ،
من به انتظار آمدنش نشستم .
وقتی که ديگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،
من او را دوست داشتم .
وقتی که او تمام کرد ،
من شروع کردم .
وقتی که او تمام شد ، من آغاز شدم .
و چه سخت است تنها متولٌد شدن ،
مثل تنها زندگی کردن است ،
مثل تنها مردن !

CR7777777
CR7777777
۱۳۹۵/۰۸/۳۰

+7
ارادات خالصانه مخلصانه

arsham00
arsham00
۱۳۹۵/۰۸/۲۸

تنها یک برگ مانده بود

درخت گفت : منتظرت می مانم…

و برگ گفت : تا بهار خداحافظ …

بهار آمد ولی درخت…

عشقش را در میان انبوهی از برگها گم کرده بود…

arsham00
arsham00
۱۳۹۵/۰۸/۲۸


mehditala
mehditala
۱۳۹۵/۰۸/۲۶

دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دل ات را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه ها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غریب ست، نازنین
ابلیس پیروزْ مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد

taha123
taha123
۱۳۹۵/۰۸/۲۱

اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود

جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها

mahdi0077
mahdi0077
۱۳۹۵/۰۸/۱۰

داستان یه مرد زشت
http://www.hamkhone.ir/member/96855/blog/view/263151/